
بازیگری بلندپرواز و با ایمانی به نام مارلا از شهر کوچکش به هالیوود میاید تا برای هاوارد هوگز" میلیارد بدنام کار کند. اما به دام عشق رانندهی شخصیاش "فرانک فوربز" می افتد و این امر نه تنها اعتقاداتش را به چالش میکشد، بلکه برخلاف قانون هوگز مبنی بر رابطه نداشتن کارکنان با یکدیگر است...

سانی "سانداون" گارسیا یکی از بزرگترین توزیع کنندگان مواد مخدر در آمریکای شمالی برای کارتل های کلمبیایی می باشد. او یکی از پربارترین و موفق ترین خطوط توزیع کوکائین را تشکیل داده است. در این بین شخصی بنام "جان دو" وجود دارد که هویتش مخفی است و مردی پر رمز و راز است. تنها چیزی که مشخص است، این است که او مرگ سانی را می خواهد، اما قبل از اینکه او را بکُشد قصد دارد تا درد و رنج هایی که کشیده است را به سانی منتقل کند و...


جیمی نویسنده بریتانیایی جسور و بی پروایی است که به همراه دوستش ادگار در لس آنجلس زندگی می کند و برای نوشتن رمان جدیدش با مشکلات زیادی رو به رو است او که در گذشته زندگی مشترک ناموفقی را تجربه کرده است داشتن چنین روابطی را بی حاصل و فاجعه بار می داند با این حال حضور او درمراسم عروسی معشوقه سابقش و بیان نظراتش درباره او و زندگی مشترک نتایجی بیش از پرت شدن تحقیرآمیز به بیرون از جلسه را برایش به ارمغان می آورد چرا که بیان این سخنان باعث آشنایی او با گرچن می گردد. گرچن زن جوان بدبین لجباز و دو رویی است که در صنعت موسیقی مشغول به فعالیت است و از اینکه هرگز در هیچ رابطه جدی نبوده است کاملا راضی و خوشحال است.بدین ترتیب اخراج از مراسم عروسی باعث آغاز رابطه پیچیده و عجیبی بین جیمی و گرچن می گردد و...