شیلی، ۱۹۵۵. پرونده ماریا کارولینا گیل، نویسنده مشهوری که معشوق خود را به قتل رسانده، توجه مرسدس، منشی خجالتیای که برای قاضی پرونده کار میکند، را به خود جلب میکند.
این فیلم، داستان آگوستو پینوشه را به تصویر میکشد که هرگز نمرده، بلکه او خون آشامی میباشد که پس از ۲۵۰ سال به دلیل وضعیت پیچیده خانوادگی خود و بدنام شدن چهرهاش تصمیم به مرگ میگیرد...
یک بازرس پلیس وظیفه دارد به دنبال یک شاعر شیلیایی به نام "پابلو نرودا" بگردد، کسی که در سال ۱۹۴۸ بخاطر پیوستن به حزب کمونیست در کشورش تبدیل به یک فراری شد...
داستان فیلم در سانتیاگو اتفاق افتاده و درباره "گلوریا" سنی سالخورده و حقایقی در مورد رابطه پرتنش او با یک افسر نیروهی دریایی که در کلوپ با او آشنا شده است...