
تومستون آريزونا، سال ۱۸۷۹. «وايات ارپ» (راسل) که به تازگي کار کلانتري داج سيتي را رها کرده، همراه با همسرش، برادرانش، و همسران برادرانش، وارد شهر مي شود. «وايات» تصميم دارد اسلحه را کنار بگذارد و زندگي آرامي را شروع کند، ولي با مزاحمت هاي کابوي ها و ورود «داک هاليدي» (کيلمر) ـ دوست قديم «وايات» ـ به شهر، کار به جدال در اوکي کورال مي کشد.

مزرعه "مک کندل" توسط گروهی از جنایتکاران خطرناک که به وسیله "جان فین" رهبری می شوند مورد حمله قرار می گیرد.آنها "جیکوب" کوچک را ربوده و درخوست یک میلیون دلار پول برای آزادی اش می کنند.تنها یک مرد به اندازه کافی باهوش و قدرتمند است که بتواند او را نجات دهد و او کسی نیست جز "بیگ جک"...

در انتهاي جنگل هاي داخلي امريکا، گروهي از سربازان جنوبي به سرکردگي «سروان پي ير کوردونا» (ريورو) و هم راهش، «توسکارورا» (ميچم)، محموله اي از طلا را از قطار شمالي ها مي دزدند و «سرهنگ کورد مک نالي» (وين) را نيز گروگان مي گيرند. پس از جنگ و در ملاقاتي دوباره، «مک نالي» از «کوردونا» نام خائناني از ميان شمالي ها را که جاي محموله ي طلا را لو داده بودند مي خواهد...

"جان چیسام" به عنوان یکی از بنیانگذاران شهر لینکولن، با آمدن "لاورنس مورفی" به مقاصد سوال برانگیز به فروشگاه، بانک و زمینهای شهر به شدت نگران می شود. او به همراه یکی از مزرعه داران درستکار تلاش می کنند با استفاده از قانون در مقابل "مورفی" قرار بگیرند اما او قانون را بدست دارد و...