
بعد از اینکه انیستیتوی روانی با مشکلات مالی مواجه می شود و محدودیت هایی در پذیرش بیماران بوجود می آید. معلم سابق، «پت سولیتانو» پیش والدین اش باز می گردد و تلاش می کند روابط اش را با همسر سابق اش بهبود ببخشد. وقتی او با تیفانی، یک دختر عجیب که او هم مشکلات خاص خودش را دارد آشنا می شود اوضاع پیچیده تر می شود...

يک مامور امنيتی به اسم ديويد دان زمانيکه با قطار در حال بازگشت از محل کار به منزلش است، ناگهان قطار از خط خارج شده و دچار تصادم شديدی می شود. اما از بين صد و سی و دو نفر مسافر قطار تنها ديويد است که بطور معجزه آسایی بدون اينکه حتی يک زخم کوچک بر روی بدنش بوجود آمده باشد زنده می ماند. مدتی بعد يک کلکسيونر کتابهای کاميک به اسم اليجا پرايس که بخاطر استخوانهای شکننده ای که دارد به آقای شيشه ای معروف شده با او تماس می گيرد و فرضيه باور نکردنی ای را با ديويد مطرح می کند: او معتقد است که ديويد يک ابرقهرمان است که بدنش هيچ صدمه ای نمی بيند.