
يک نظامي شورشي و نيمه ديوانه ي روسي به نام «ژنرال اورلوف» (برکوف) که نقشه ي آغاز جنگ جهاني سوم را در سر مي پروراند، هدفش منفجر کردن بمبي اتمي در يک پايگاه هوايي آمريکا در آلمان غربي و زمينه سازي براي آغاز جنگ است. «جيمز باند» (مور) نيز براي خنثي ساختن اين توطئه وارد عمل مي شود...

دو دانشجوي امريکايي - «ديويد کسلر» (نوتن) و «جک گودمن» (دان) - در سفري تفريحي به لندن، در بيشه زاري خلوت مورد حمله ي گرگي قرار مي گيرند. «جک» از پا در مي آيد و «ديويد» به سختي مجروح و در بيمارستان بستري مي شود. «جک» با حالتي تغيير شکل يافته به ملاقات «ديويد» مي آيد و به او مي گويد که پس از چندي به گرگ نما بدل خواهد شد.

«جيمز باند» (مور) و يک جاسوسه ي روسي «سرگرد آنيا آماسووا» (باخ)، براي مقابله با نقشه هاي «کارل استرومبرگ» (يورگنس)، روان پريش که قصد نابودي جهان را دارد، هم راه مي شوند. «استرومبرگ» دستيار دو متر و بيست سانتيمتري دندان فولادي اش، «کوسه» (کيل) را به مصاف «باند» مي فرستد...