
یک تصادف غم انگیز منجر به نابینایی آکاری می شود، اما او به زندگی و لذت های کوچکتری که می تواند برای آن بپردازد می چسبد. آکاری خانواده خود را نیز از دست داده است. او با روی یک کیک بوکسور سابق ملاقات می کند، آن دو شروع به صحبت می کنند. روی نیز گذشته ای دارد و با بیشتر افراد جامعه ارتباطی ندارد. همه چیز دست به دست هم می دهند و آنها نسبت به یکدیگر علاقه پیدا می کنند ...

ریوتا معماری موفق در توکیو است، که ساعتهای زیادی از شبانه روز را برای تامین زندگی همسرش میدوری و پسر شش سالهاش، کیتا، به کار اختصاص میدهد. اما وقتی که آزمایش خون نشان میدهد که کیتا به هنگام تولد با کودکی دیگر جابجا شده است، این دو خانواده بسیار متفاوت به یکدیگر میرسند و مجبور به گرفتن تصمیمی سخت و سرنوشت ساز میگردند.

آرن که پس از کشتن پدر خود و دزدیدن شمشیر او آواره بیابانها شده، مورد حمله گرگها قرار میگیرد، کیمیاگری به نام شاهین او را نجات میدهد و همراه خود به سفر میبرد. آنها پس از مشاهده شهر هرت که در آن بردهفروشی مرسوم است در منزل زنی پناه میگیرند. از سویی کیمیاگر خبیثی به نام تارتن که سابقه دشمنی با شاهین را دارد درصدد است راز زندگی ابدی را پیدا کرده انتقام خود را از شاهین بگیرد. به همین دلیل زن و آرن را به گروگان گرفته، شاهین را با این ترفند به دام میاندازد...