سال ۱۹۴۵، "کاپیتان مورتون" برای فرماندهی یک کشتی باری قدیمی به روی عرشه آن پا می گذارد. او از خدمه اش نهایت تلاش را بدون داشتن هیچ آزادی و اختیاری را خواستار است. آنها در آستانه شورش کردن قرار دارند اما هیچکس جرات ندارد قدم اول را بردارد تا اینکه...
با مراقبتهاى دلسوزانهى » سیمور « ( هیز )، جوانى کودن که در یک گلفروشى کار مىکند، گیاهى عجیب و غریب به نام » اودرى جونیر « چنان جاذبهاى مىیابد که به کسب و کار گلفروشى رونقى تازه مىبخشد. اما پس از مدتى » سیمور « تصادفا درمىیابد که گیاه خونخوار است