سامی فابلمن جوان که در دوران پس از جنگ جهانی دوم در آریزونا بزرگ میشود، با رسیدن به سنین نوجوانی آرزوی فیلمساز شدن را دارد، اما به زودی یک راز خانوادگی درهم شکسته را کشف میکند و درک میکند که چگونه قدرت فیلمها میتواند به او کمک کند تا حقیقت را ببیند...
ادی براک سعی دارد جایگاه اش شغلی اش را بعنوان خبرنگار تقویت کند و از این رو با یک قاتل سریالی بنام کلیتس کسدی مصاحبه می کند، اما طولی نمی کشد که بدن کسدی تبدیل به میزبانی برای یک سیمبیوت بنام کرنیج شده و از زندان می گریزد...