داستان این فیلم در تابستان گرم سال ۱۹۹۰ در آلمان شرقی سابق اتفاق میافتد و داستان زن جوانی را دنبال میکند که با یک کشاورز کاریزماتیک که دو برابر او سن دارد، رابطه برقرار میکند...
وقتی "فرانک" متوجه می شود توموری در مغز خود دارد و تنها چند ماه فرصت برای زندگی دارد، او بهمراه همسرش دنبال پیدا کردن راهی برای گفتن به فرزندانشان هستند...
در سال ۱۹۹۰ ،یک پسر برای مراقبت از مادرش که دچار ناراحتی اعصاب است و بعد از مدتها از کما خارج شده است مجبور میشود دست به کاری بزند و آن اینست که نگذارد مادرش بفهمد که دوره آلمان شرقی تمام شده است زیرا مادرش به ان دوره علاقه مند است…