
سال ۱۰۰۰۰۱ قبل از ميلاد. مرد غارنشيني با نسخه دندان گرازي ايمي وينهاوس برخورد کرده و مي فهمد که بشريت در روز ۲۰ آگوست ۲۰۰۹ از ميان خواهد رفت، مگر اينکه جمجمه اي نارنجي رنگ به سر جاي خود بازگردد. با بازگشت به زمان حال مي فهميم که اينها روياي ويل بوده، اما روز معود را در تقويم ديواري خود علامت زده است پس بايد موضوع جدي باشد. ويل تلاش مي کند موضوع را به دوست دخترش ايمي بگويد، اما موفق نمي شود. همان روز در طول ميهماني، همه چيز شروع به لرزه در آمده و راديو اعلام مي کند که پايان دنيا سرآمده است...


داستان سریال حول زندگیِ نانسی باتوین , مادر بیوه ای می گذرذ که مجبور شده برای امرار معاشِ خانوادش به کار فروشِ ماریجوانا (حشیش) رو بیارد . خانواده ی نانسی تشکیل شده از دو پسرش به نام های شِین و سایلس و خدمتکارش لوپیتا و برادرشوهرِ نانسی , اندی که به تازگی به خانه شان آمدند. این سریال کمدی از طنز تلخ و قوی ای برخوردار است . شخصیت پردازی سریال بسیار جالب است طوری که شما از هیچ شخصیتی متنفر نمی شوید , حتی کثیف ترین و خطرناک ترین گانگستر های مواد مخدر از خیلی زوایا دوست داشتنی و جذاب به نظر می آیند ، نانسی (با بازیِ Mary Louise Parker) شخصیتی بسیار گیج و مبهم دارد. با وجود این که قصدش تامین زندگی مناسب برای بچه هایش است ولی بیشتر مشکلات زیادی برای خوانواده بوجود می آورد.


داستان در مورد یک پدر امريکايي به نام Stan Smith هست که در CIA کار ميکند و اکثر مواقع در توهم توطئه چینی به سر ميبرد .او دارای زن و يک دختر و يک پسر است و هم چنین يک موجود فضايي که به دور از چشم CIA در خانه اش نگه می دارد , و يک ماهي که سازمان CIA مغز يک اسکي باز معروف آلماني را در داخل سرش قرار داد و ماهی قادر به سخن گفتن شد و ...