زنی پر افاده از طبقه ی متوسط جامعه در انتظار دوران بازنشستگی قریب الوقوع خود است که متوجه می شود همسرش در کارهایی همدست بهترین دوستش بوده و حالا به همراه خواهر بوهمیاییش که در منطقه ای فقیر نشین زندگی می کند، تبعید شده است.
یک زن جادوگر یک شاهزادهٔ جوان را نفرین و او را تبدیل به یک دیو زشت میکند و به وی یک آینهٔ جادویی که او را از حوادث مطلع میکند و یک گل رز میدهد که تا بیستویکمین سال تولدش شکوفه میدهد...