شخصیت اصلی Peter Parker پسری جوانی است که سال سوم دبیرستان می باشد که در مدرسه ای در Manhattan مشغول تدریس است و قدرت فوق العاده را بدست آورده است و به خود لقب مرد عنکبوتی را داده است . او فردی ساکت و گوشه گیر است و معمولا مورد آزار و اذیت همکلاسی هایش قرار می گیرد . دوست نزدیک او Gwen Stacy و Harry Osborn می باشند . پس از مرگ عموی پیتر , پیتر باید مخارج زندگی خود را تامین کند . پیتر با استفاده از این نیروی خارق العاده خود به مظلومان در برابر ستمگران و اشرار کمک می کند تا آن ها قربانی دزدها و تبهکاران نگردند و …
سیاره اکسپرس با یک دشمن جدید مواجه می شود و بندر به دست خلافکاران می افتد و باید تن به خواسته های آن ها بدهد...
اتحادی از شروران، به رهبری فریدا، به دنبال تصرف سرزمین افسانه است. اما وقتی الا می‌فهمد که نامادری‌اش قصد دارد وجود کتاب داستانش را خراب کند، چرخشی دراماتیک پیدا می‌کند و به رهبر تلاش‌های مقاومت شکوفا می‌شود...
"تاد" و "کوپر" بهترین دوستان هم هستند اما وقتی "کوپر" فرصت ملحق شدن به یکی از گله های محبوب را بدست می آورد، رابطه محکم آنها مورد آزمایش سختی قرار می گیرد...
شیری نوجوان به طور اتفاقی از باغ وحش نیویورک به آفریقا منتقل می شود.اینک دوستان او از باغ وحش باید تفاوتهای خود را کنار بگذارند تا به او کمک کرده و به باغ وحش بازگردانند...
خانواده لیتل تعطیلات خود را در نزدیکی دریاچه گارلند می گذرانند. در همین حال، در جنگل، جانوری حیوانات را تهدید می کند که هر شب باید به او غذا بدهند...
انیمیشن اینگونه آغاز می شود که "تد" متصدی موزه بلومزبری، توسط صاحب موزه به ماموریتی فرستاده می شود تا مجسمه ای گمشده به اسم زاگاوا را پیدا کند و بدین گونه موزه را از ورشکست شدن نجات بدهد...
بامبی نام داستانی معروف و هنری ساخته Walt Disney می باشد که از داستان بسیار زیبا و جذابی برخوردار است. شماره اول کارتون بامبی نامزد دریافت ۳ جایزه اسکار شد که یکی از آنان به خاطر داستان شیرین آن بود. داستان بامبی ۲ از این قرار است که بعد از کشته شدن مادر بامبی توسط یک شکارچی، پدرش که فرمانروای جنگل است هیچ راهی جز نگهداری و تربیت پسر جوان و کنجکاوش ندارد. در جنگل بامبی با دوستان و دشمنان زیادی روبرو می‌شود و می‌خواهد مایه افتخار پدرش باشد و…
"بن"، پسر ده ساله بازیگوش به فصل تعطیلات رسیده. او تمام سال را برای این تعطیلات برنامه چیده بود که با پدر بزرگش خوش بگذراند. اما بعد از این که سوار ماشین پدر بزرگش می شود دختر عموی خود را نیز که هم سن اوست و برای تعطیلات با پدر بزرگ آمده است را می بیند. بن که تمام نقشه هایش را برای تعطیلات نقش بر آب می دید، شروع به بحث می کند. خلاصه "بن" و بقیه وارد جنگل می شوند. اما بن از بقیه جدا شده و به سمت داخل جنگل می رود. ناگهان شهاب سنگی به سوی او می آید و به زمین بر خورد می کند. "بن" با تعجب به سمت آن شهاب سنگ می رود و می بیند که آن شهاب که بیشتر به یک توپ فلزی شبیه بود باز شده و ساعت مچی ای درون آن می باشد. او با تعجب دستش را به سمت ساعت دراز می کند که...