

این داستان بازی نباشه زندگی نیست .سورا وشیرو یک برادر و خواهر که شهرت neet دارند و با استعدادن ( نه در آموزش و پرورش ، اشتغال، و یا آموزشی ) هیکیکوموری (حبس کردن)که اوازه انها در شهرها و اینترنت زبان زد شده این دو بازیکن حتی در دنیای واقعی هم با یک دیگر همانند در بازی برخورد میکنن و یک روز انها توسط پسری ملقب به خدا به دنیای دیگری احضار میشن. در آنجا خدا اعلام میکند که جنگ ممنوع است و تعیین کرد در آن جهان همه چیز با بازی تصمیم گرفته میشود حتی مرز کشورها. بشریت به شهرهای باقی مانده از رقابت های دیگر عقب نشینی کرده اند. ایا سورا و شورا این برادر وخواهر میتوانند ناجی انسانها در این جهان شوند . خوب بازی شروع میشود...


تاکامیا هونوکا یک دانشآموز معمولی است که تنها مشکلش این است که کنار کاگاری آیاکا، زیباترین دختر مدرسه، نشسته است. آنها هرگز با هم صحبت نکردهاند و هر تعامل کوچکی بین آنها باعث میشود که باشگاه طرفداران کاگاری، تاکامیا را بزنند. اما وقتی یک قسمت از ساختمان مدرسه در حال سقوط است و قصد دارد او را به عالم بعد بفرستد، کاگاری است که به نجات او میآید. فقط… او لباس یک جادوگر پوشیده است، او را در آغوش خود حمل میکند و روی یک جارو شناور است؟! کاگاری به تاکامیا میگوید که مأموریتش حفاظت از او است و حالا میتواند به جای پنهان کاری، به صورت آشکار از او حفاظت کند.


در مرز این جهان و جهان دیگر ۸ میلیون روح مرده وجود دارن که به خدایان و دیگر روح ها خدمت می کنن که سعی در کمک کردن در زندگی انسان ها دارن. یک دختر مدرسه ای به نام هیوری ایکی , زورگویی های همکلاسی هاشو تحمل می کنه و برای اینکه گریه کنه به دستشویی میره. روی دیوار دستشویی با خطی بد شماره تلفن و پیامی نوشته شده , “من مشکلات شما رو حل میکنم” بعد از اینکه هیوری با شماره تماس می گیره , با یک شخصیت بی خانمان و بیکاری روبه رو میشه که ادعا داره “خداست” خنگ و غیر قابل پیش بینی و بی ارزش, اون به دعا های مردم جواب نمیده و کسی هم بهش محل نمیذاره. اما اون…