راز آلود...
پر محتوا...
و عاشقانه...
فوق العاده بود
این فیلم را باید دید
4
reza1bahray1
۸ سال پیش
خدایی فیلمش قشنگ بود ولی نود درصد ما فقط واسه کلیوی مورتز فیلم رو دیدیم لامصب این دختر به حدی زیباست که ترم وقتی میبینش کیپ کیپ از انرژی مثبت میشه واقعا خارق العاده ست این خانوم
3
ArefSa
۸ سال پیش
خلاصه داستان اسپويل اصل داستانه
0
babakkhosravi12
۸ سال پیش
۶...
1
behintak_ar
۸ سال پیش
فیلم فوق العاده و بشدت تاثیر گذاری بود داستانش عالی و حتی بازی بازیگران خردسال هم فوق العاده بود واقعا حیف که آنچنان که باید معروف نشد جزو بهترینایی بود که دیدم
7
hamedghafoorian84
۸ سال پیش
کودوم احمقی به این جایزه نداده؟؟؟؟؟ یکی از بهترین عاشقانه هیی که تا به حال دیدم...از عشق های واقعی.... خیلی عالی بود.... عشق واقعی رو نشون میده...عشق هست حتی اگر بدترین و ترسناک ترین ادم روی زمین باشی... عشق واقعی...عشق پاک...
4
ROOHOLLAH
۸ سال پیش
من مننتظرم ابی آلبوم بده بیرون...حالا ابی رفته تو این فیلم بازی میکنه :I
3
hosseinb777
۸ سال پیش
من وقتی فهمیدم پیرمرده در اصل کی بود تا آخر یلم توی شک بودم!!!!
1
hosseinb777
۸ سال پیش
فلم خیلی خیلی خوب بود...واقعا دوسش دارم
1
Soheyl888
۸ سال پیش
اخطار خطر لو رفتن داستان نقد فیلم: مخمل آبی (Blue Velvet) اثر دیوید لینچ
«دنیای عجیبیه، نه؟» مخمل آبی روایتی داستانی سرراست با زیرساختی سوررئال است. در واقع می‌توان گفت مخمل آبی آغاز راه پر فراز و نشیب سینمایی فیلمسازی مستعد همچون لینچ بود. در این روایت مرموز آنچه مسلم است تجربه نوآوری در زبان سینماییدیوید لینچ است، توجه به ایهام و فضای وهم‌آلود و تعلیق آن هم نه از نوع تجربه شده و کلاسیک آن؛ توجه مفرط به ضمیر ناخودآگاه که فروید روانشناس فقید نظریه‌پرداز بزرگ آن است. ضمیر ناخودآگاه مسئله‌ایست که به شکلی تلویحی دستمایه آثار لینچ قرار گرفته است. این نوع نگرش از مخمل آبی شروع می‌شود و در بزرگراه گمشده و جاده مالهالند ادامه می‌یابد. با این اوصاف مخمل آبی فیلمی نیست که بتوان آن را روانشناسانه محض قلمداد کرد. به نظر می‌رسد لینچ خود را مسئول اثبات نظریه جنجال برانگیز فروید می‌کند. به هر حال این نگاه که مایه روانشناسانه دارد در زبان سینمایی او شکل محسوس به خود نگرفته است و این از ویژگیهای سوررئالیسم است و نه مزیت آن. لذا نمی‌توان حکم داد که چنین فیلمی کاملاً روانشناسانه و یا اجتماعی محض است. هر چند سادیسم و مازوخیسم نقطه تکیه روایت مخمل آبی است.
مخمل آبی در کارنامهدیوید لینچ David Lynch قبل از بزرگراه گمشده و جاده مالهالند قرار می‌گیرد و همانگونه که ذکر شد آغاز تجربه زبان لینچ در بیان روایت است. بنابر این کمتر با پیچیدگیهای فیلمهای بعدی مواجه هستیم. داستان تقریباً خطی و سرراست است و گره خاصی بین حقیقت و مجاز وجود ندارد. تمام بخشهای داستان در حقیقت به سر می‌برند و به رغم جاده مالهالند و بزرگراه گمشده رویایی دیده نمی‌شود. با این وجود، فیلم نسبت به دو نمونه یاد شده دارای تعلیق و عمق بیشتری است. درگیری مخاطب با آدمهای فیلم عمقی است و نشانه‌های پیچیده باعث نمی‌شود تا بیننده خط اصلی را گم کند و روایت را از دست بدهد. برای همین است که باید فیلمی مثل مالهالند را چند بار دید اما تماشای این فیلم دو بار کافی است.
فیلم نگاه اجتماعی غامضی دارد و رسالتش انتقاد شدید اجتماعی است. لینچ همچون یک آگاه دلسوز دردهای اجتماعی مانند دگرازاری، همجنس‌بازی، فحشا، اعتیاد و سرکشی آنها را گوشزد می‌کند و به تصویر می‌کشد. در سکانس اولیه محیطی سرسبز را می‌بینیم که در نگاه نخست جز پاکی و سبزی و طراوت چیزی در خود ندارد. اما لینچ دوربین خود را همچون یک ادیسه ماجراجو به عمق گیاهان می‌برد و حشرات زشت را نشان می‌دهد. این حشرات نماد بزهکاران هستند که بدون وجود آنها جامعه کماکان با طراوت، شاداب و سبز خواهد بود. جامعه آبستن بزهکاری و خلاف است و در برخوردهای اولیه هیچ‌یک به چشم نمی‌آیند و با خوشبینی احمقانه با مکاشفت نیز در نظر نمی‌آیند.
جفری (با بازی کیل مک لاچلان) جوانی است بی‌باک، شفاف و پاک. او ابتدا از وجود حشرات زشت داخل گیاهان بی‌اطلاع است. او گوش بریده‌ای پیدا می‌کند که در محاصره مورچه‌هاست. مورچه‌ها که از جنس همان حشرات هستند دار و دسته فرانک (با بازی دنیس هوپر) آدم‌دزد هستند. فرانکی که شوهر و فرزند دروتی (با بازی ایزابلا روسیلنی) را برای نیل به اهداف سادیستیک خود و در سیطره ضمیر ناخودآگاه دزدیده است. پلان گوش بریده و مورچه‌ها به جز اینکه گره اولیه داستان و تعلیق ابتدایی را تولید می‌کند رسالت دیگری نیز دارد. لینچ با این پلان ما را به یاد «سگ اندلسی» لوئیس بونوئل و سالوادور دالی پیشکسوت سوررئالیسم در سینما می‌اندازد. در سگ اندلسی چند پلان از رژه مورچه‌ها روی دست قهرمان داستان را می‌بینیم. این یادآوری هم نوعی عرض ارادت است و هم نوعی اطلاع‌رسانی از اینکه با چه سبکی روبرو هستیم. فرانک به طرز غریبی از بدن دروتی استفاده می‌کند. از آن لذت می‌برد و جای لذت جنسی را برای او با پذیرفتن انتزاعی خشونت به شکل جایگزینی ارزشها و امیال غریزی عوض می نماید. دروتی دوست دارد به جای احساس لذت جنسی کتک بخورد چون این را یک ارزش می‌داند. مهم نیست که این ارزش از نظر دیگران مورد مواخذه یا تمسخر قرار بگیرد یا خیر. آنچه اهمیت دارد پذیرش خشونت است. چیزی که برای انسان فطرتاً قابل قبول و تباین نیست اکنون به نوعی دارو و مخدر تبدیل می‌شود. چیزی که دروتی را از تفکر باز می‌دارد و او نماینده اجتماعی است که فطرت پاک را از دست داده است. جفری که نقطه مقابل است وارد این جامعه (به طور عموم) و در تقابل با فرد لجام گسیخته و آلوده به شهوت خشونت‌زده (به طور خاص) قرار می‌گیرد. نقطه عطفی که لینچ برای این تقابل در نظر می‌گیرد جالب است: سکس. وقتی جفری با دروتی هماغوش می‌شود از این کار لذت می‌برد و این نشان دهنده سلامت اوست اما برای دورتی این امتیاز یا لذت نیست. او از جفری می‌خواهد که او را کتک بزند. لینچ بسیار زیبا عقیم شدن جامعه و فرد را از نظر ارزشهای بصری و از نوع سرسپردگی سادیستیک و روان‌پریش به تصویر می‌کشد. آیا ما به ازای متقابل از نوع زنانه در فیلم برای دروتی وجود دارد؟ بله، او دختری است درست از جنس جفری به نام سندی (با بازی لورا درن) که نیمه مکمل جفری است. او کسی است که جفری را از نقص به کمال می‌رساند و آنها یکدیگر را همپوشانی می‌کنند. هر دوی آنها با هم پرنده‌ای می‌شوند که حشرات را شکار می‌کند. به نماد پرنده دقت کنید. در یک سکانس پرنده‌ای را می‌بینیم که یک حشره را شکار کرده است. پیشتر از این سکانس هم سندی خوابی را تعریف کرده بود که در آن پرنده‌ها آمده بودند، طبیعت به طراوت رسیده بود و ظلمت با ظهور عشق رخت بر بسته بود. لینچ نتوانسته رویا را از سوررئالیسم خود حذف کند منتها این بار رویا به جای تصویر تعریف می‌شود.
فرانک روان‌پریش است و سرآمد همه بزهکاران. او حشره‌ایست که در نهایت به منقار پرنده شکار می‌شود. او پذریش خشونت را تبدیل به ارزش کرده است. وقتی جفری را کتک می‌زند زن همدستش با غرور تمام می‌رقصد و دیگران هیچ انزجاری نشان نمی‌دهند. در اینجا تنها دروتی است که فرانک را منع می‌کند. او پذیرفتن این ارزش معکوس را تنها برای خود می‌پسندد و نشان می‌دهد که هنوز رگه‌هایی از معرفت در وجودش باقی مانده است.
لینچ از رنگ نیز به عنوان نماد استفاده کرده است. رنگ آبی نماد گناه و شهوت است. چیزی که بزهکاران اجتماعی و بدون فطرت (اگر بخواهیم کلی‌تر نگاه کنیم) به آن اعتیاد دارند. دقت کنید که در گوشه و کنار فیلم مخمل آبی به چشم می‌خورد. فرانک یک تکه مخمل آبی را چون معتادی که باید زود موادش را مصرف کند در دهان می‌گذارد و آن را در انتها لوله کرده و در دهان شوهر دروتی که گوشش را بریده است قرار می‌دهد. لباسی که بر تن دروتی سکس‌زده است مخمل آبی است. نماد رنگ آبی بعدها در فیلم جاده مالهالند تکرار شد. رنگ قرمز نماد غریزه است. پرده‌های خانه دروتی به رنگ قرمز هستند و هرجا جفری با دروتی تماس دارد قسمتی از پرده‌ها در کادر قرار دارند. رنگ‌پردازی اتاق دروتی هم قرمز است. کوبریک بعدها از این نوع سمبلیسم در Eyes Wide Shut استفاده کرد. رنگهای ابی و قرمز در این فیلم نیز به وفور استفاده شدند.
«مخمل آبی» فیلمی در انتقاد بزهکاری و فحشاست. لینچ تنها طرح سوال نکرده است. او دوای درد اجتماع مدرن امروز را درستی و عشق می‌داند. او پلیدیها و راه مقابله با آنها را به درستی نمایش می‌دهد. این فیلم در نکوهش و آسیب‌شناسی سادومازوخیسم نیز هست. از لحاظ مضامین روانشناسی بحث‌های مفصلی در ارتباط با فیلم می‌توان ارائه کرد که در این مقال نمی‌گنجد. هرچند این سبک بارها توسط خود لینچ تکرار شد اما مضمون ناب و روایت بی‌پرده آن هنوز یکه باقی مانده است. مخمل آبی ماندگار است، همانطور که خود لینچ در سینمای مستقل آمریکا جاودان خواهد ماند. منبع:سایت اسکارفیلم
2
yasin.messi.barca
۸ سال پیش
Very nice
6
negar1777
۹ سال پیش
خیلی قشنگ بود ولی دلم برا پیرمرده سوخت
4
jakhiru
۹ سال پیش
very nice
4
Reza Azar
۹ سال پیش
ترجمه ی همدانی این فیلم میشه : بی اَل بیام می یان :D
2
سعید
۹ سال پیش
درامش عالیه
2
pedramabolhasani
۹ سال پیش
فیلمی به شدت زیبا ۸ حقشه
3
zeinab.sanjabi
۹ سال پیش
شاهکار...
2
ehsan_nikravesh
۹ سال پیش
فوق العاده
2
سعید
۹ سال پیش
خیلی خوب بود
3
iraj061
۹ سال پیش
یک درام فوق العاده بود مخصوصا قسمتی که تو خونه سر و صورت دختره پر خون شد واقعا عالی بود
9
meysam.boraeh
۱۰ سال پیش
۱۰/۱۰.....یکی از بهترین فیلمایی هست که دیدم...با احترام کامل به نظرات دوستان..این فیلم واقعا برای من خیلی خاص بود...و هیچ چیز کم نداشت
2
arshia.moghimi
۱۰ سال پیش
فیلم فوق العاده چرتیه
7
Yazdan26
۱۰ سال پیش
کسی اینجا یک خون اشام نمی شناسه عاشق خون آشاما شدم از ما انسان ها با احساس ترند
5
Yazdan26
۱۰ سال پیش
یک درام فوق‌العاده بود مخصوصا قسمتی که تو خونه سر و صورت دختره پر خون شد واقعا عالی بود
2
sunsilverboy
۱۰ سال پیش
فیلم خوبیه البته که ارزش دیدن رو داره من که خیلی لدت بردم شما هم ببینید مخصوصا اگه از خون آشام جماعت خوشتون میاد D:
1
reloadedamir
۱۰ سال پیش
۴
2
parsa.reza71
۱۰ سال پیش
۸/۱۰
40
a_tajbakhsh
۱۰ سال پیش
فیلم خیلی قشنگ و تاثیر گذاری بود ...
توی این فیلم ژانر ترسناکش افتضاح اما ژانر درامش فوق العاده بود , به نظرم به عنوان یه فیلم ترسناک این فیلمو نگاه نکنید , به عنوان یه فیلم درام بشینید پاش تا واقعا لذت ببرید .
نمره ی من به این فیلم ۸ از ۱۰ .
1
miadasqari
۱۰ سال پیش
خیلی معمولی
2
mohammadkavand182
۱۰ سال پیش
Chloe Grace Moretz خیلی خوبه خوشم اومد
1
omidgrimm2
۱۰ سال پیش
فیلم واقعا فیلم خوبی بود .چندتا سکانس شوکه کننده داره که من هر بار دیدم یک احسنت حواله کارگردان کردم بازیا و فیلمنامه و جلوه های ویژه خارق العاده است.من کیف کردم دم متیو ریوز گرم با فیلمهاش با سیاره میمونها هم حال کردم خودش ساخته بود ۸از ۱۰
4
shaghayeg-1392
۱۰ سال پیش
فیلم بدی نیست موضوعشم جالبه ولی در کل من از فیلمهایی که از کودکان برای صحنه های خشن استفاده میکنن خوشم نمیاد
7
ahmad.noori3
۱۰ سال پیش
سوئدیش خیلی از این فیلم سر تره Let The Right One In
3
alitechno11
۱۰ سال پیش
واقعا فیلم خوبیه. به همه دوستان پیشنهاد میکنم ببینن
دیدگاه کاربران
دیدگاه خود را با سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
راز آلود...
پر محتوا...
و عاشقانه...
فوق العاده بود
این فیلم را باید دید
خدایی فیلمش قشنگ بود ولی نود درصد ما فقط واسه کلیوی مورتز فیلم رو دیدیم لامصب این دختر به حدی زیباست که ترم وقتی میبینش کیپ کیپ از انرژی مثبت میشه واقعا خارق العاده ست این خانوم
خلاصه داستان اسپويل اصل داستانه
۶...
فیلم فوق العاده و بشدت تاثیر گذاری بود داستانش عالی و حتی بازی بازیگران خردسال هم فوق العاده بود واقعا حیف که آنچنان که باید معروف نشد جزو بهترینایی بود که دیدم
کودوم احمقی به این جایزه نداده؟؟؟؟؟
یکی از بهترین عاشقانه هیی که تا به حال دیدم...از عشق های واقعی....
خیلی عالی بود....
عشق واقعی رو نشون میده...عشق هست حتی اگر بدترین و ترسناک ترین ادم روی زمین باشی...
عشق واقعی...عشق پاک...
من مننتظرم ابی آلبوم بده بیرون...حالا ابی رفته تو این فیلم بازی میکنه :I
من وقتی فهمیدم پیرمرده در اصل کی بود تا آخر یلم توی شک بودم!!!!
فلم خیلی خیلی خوب بود...واقعا دوسش دارم
اخطار خطر لو رفتن داستان
نقد فیلم: مخمل آبی (Blue Velvet) اثر دیوید لینچ
«دنیای عجیبیه، نه؟»
مخمل آبی روایتی داستانی سرراست با زیرساختی سوررئال است. در واقع می‌توان گفت مخمل آبی آغاز راه پر فراز و نشیب سینمایی فیلمسازی مستعد همچون لینچ بود. در این روایت مرموز آنچه مسلم است تجربه نوآوری در زبان سینماییدیوید لینچ است، توجه به ایهام و فضای وهم‌آلود و تعلیق آن هم نه از نوع تجربه شده و کلاسیک آن؛ توجه مفرط به ضمیر ناخودآگاه که فروید روانشناس فقید نظریه‌پرداز بزرگ آن است. ضمیر ناخودآگاه مسئله‌ایست که به شکلی تلویحی دستمایه آثار لینچ قرار گرفته است. این نوع نگرش از مخمل آبی شروع می‌شود و در بزرگراه گمشده و جاده مالهالند ادامه می‌یابد. با این اوصاف مخمل آبی فیلمی نیست که بتوان آن را روانشناسانه محض قلمداد کرد. به نظر می‌رسد لینچ خود را مسئول اثبات نظریه جنجال برانگیز فروید می‌کند. به هر حال این نگاه که مایه روانشناسانه دارد در زبان سینمایی او شکل محسوس به خود نگرفته است و این از ویژگیهای سوررئالیسم است و نه مزیت آن. لذا نمی‌توان حکم داد که چنین فیلمی کاملاً روانشناسانه و یا اجتماعی محض است. هر چند سادیسم و مازوخیسم نقطه تکیه روایت مخمل آبی است.
مخمل آبی در کارنامهدیوید لینچ David Lynch قبل از بزرگراه گمشده و جاده مالهالند قرار می‌گیرد و همانگونه که ذکر شد آغاز تجربه زبان لینچ در بیان روایت است. بنابر این کمتر با پیچیدگیهای فیلمهای بعدی مواجه هستیم. داستان تقریباً خطی و سرراست است و گره خاصی بین حقیقت و مجاز وجود ندارد. تمام بخشهای داستان در حقیقت به سر می‌برند و به رغم جاده مالهالند و بزرگراه گمشده رویایی دیده نمی‌شود. با این وجود، فیلم نسبت به دو نمونه یاد شده دارای تعلیق و عمق بیشتری است. درگیری مخاطب با آدمهای فیلم عمقی است و نشانه‌های پیچیده باعث نمی‌شود تا بیننده خط اصلی را گم کند و روایت را از دست بدهد. برای همین است که باید فیلمی مثل مالهالند را چند بار دید اما تماشای این فیلم دو بار کافی است.
فیلم نگاه اجتماعی غامضی دارد و رسالتش انتقاد شدید اجتماعی است. لینچ همچون یک آگاه دلسوز دردهای اجتماعی مانند دگرازاری، همجنس‌بازی، فحشا، اعتیاد و سرکشی آنها را گوشزد می‌کند و به تصویر می‌کشد. در سکانس اولیه محیطی سرسبز را می‌بینیم که در نگاه نخست جز پاکی و سبزی و طراوت چیزی در خود ندارد. اما لینچ دوربین خود را همچون یک ادیسه ماجراجو به عمق گیاهان می‌برد و حشرات زشت را نشان می‌دهد. این حشرات نماد بزهکاران هستند که بدون وجود آنها جامعه کماکان با طراوت، شاداب و سبز خواهد بود. جامعه آبستن بزهکاری و خلاف است و در برخوردهای اولیه هیچ‌یک به چشم نمی‌آیند و با خوشبینی احمقانه با مکاشفت نیز در نظر نمی‌آیند.
جفری (با بازی کیل مک لاچلان) جوانی است بی‌باک، شفاف و پاک. او ابتدا از وجود حشرات زشت داخل گیاهان بی‌اطلاع است. او گوش بریده‌ای پیدا می‌کند که در محاصره مورچه‌هاست. مورچه‌ها که از جنس همان حشرات هستند دار و دسته فرانک (با بازی دنیس هوپر) آدم‌دزد هستند. فرانکی که شوهر و فرزند دروتی (با بازی ایزابلا روسیلنی) را برای نیل به اهداف سادیستیک خود و در سیطره ضمیر ناخودآگاه دزدیده است. پلان گوش بریده و مورچه‌ها به جز اینکه گره اولیه داستان و تعلیق ابتدایی را تولید می‌کند رسالت دیگری نیز دارد. لینچ با این پلان ما را به یاد «سگ اندلسی» لوئیس بونوئل و سالوادور دالی پیشکسوت سوررئالیسم در سینما می‌اندازد. در سگ اندلسی چند پلان از رژه مورچه‌ها روی دست قهرمان داستان را می‌بینیم. این یادآوری هم نوعی عرض ارادت است و هم نوعی اطلاع‌رسانی از اینکه با چه سبکی روبرو هستیم. فرانک به طرز غریبی از بدن دروتی استفاده می‌کند. از آن لذت می‌برد و جای لذت جنسی را برای او با پذیرفتن انتزاعی خشونت به شکل جایگزینی ارزشها و امیال غریزی عوض می نماید. دروتی دوست دارد به جای احساس لذت جنسی کتک بخورد چون این را یک ارزش می‌داند. مهم نیست که این ارزش از نظر دیگران مورد مواخذه یا تمسخر قرار بگیرد یا خیر. آنچه اهمیت دارد پذیرش خشونت است. چیزی که برای انسان فطرتاً قابل قبول و تباین نیست اکنون به نوعی دارو و مخدر تبدیل می‌شود. چیزی که دروتی را از تفکر باز می‌دارد و او نماینده اجتماعی است که فطرت پاک را از دست داده است. جفری که نقطه مقابل است وارد این جامعه (به طور عموم) و در تقابل با فرد لجام گسیخته و آلوده به شهوت خشونت‌زده (به طور خاص) قرار می‌گیرد. نقطه عطفی که لینچ برای این تقابل در نظر می‌گیرد جالب است: سکس. وقتی جفری با دروتی هماغوش می‌شود از این کار لذت می‌برد و این نشان دهنده سلامت اوست اما برای دورتی این امتیاز یا لذت نیست. او از جفری می‌خواهد که او را کتک بزند. لینچ بسیار زیبا عقیم شدن جامعه و فرد را از نظر ارزشهای بصری و از نوع سرسپردگی سادیستیک و روان‌پریش به تصویر می‌کشد. آیا ما به ازای متقابل از نوع زنانه در فیلم برای دروتی وجود دارد؟ بله، او دختری است درست از جنس جفری به نام سندی (با بازی لورا درن) که نیمه مکمل جفری است. او کسی است که جفری را از نقص به کمال می‌رساند و آنها یکدیگر را همپوشانی می‌کنند. هر دوی آنها با هم پرنده‌ای می‌شوند که حشرات را شکار می‌کند. به نماد پرنده دقت کنید. در یک سکانس پرنده‌ای را می‌بینیم که یک حشره را شکار کرده است. پیشتر از این سکانس هم سندی خوابی را تعریف کرده بود که در آن پرنده‌ها آمده بودند، طبیعت به طراوت رسیده بود و ظلمت با ظهور عشق رخت بر بسته بود. لینچ نتوانسته رویا را از سوررئالیسم خود حذف کند منتها این بار رویا به جای تصویر تعریف می‌شود.
فرانک روان‌پریش است و سرآمد همه بزهکاران. او حشره‌ایست که در نهایت به منقار پرنده شکار می‌شود. او پذریش خشونت را تبدیل به ارزش کرده است. وقتی جفری را کتک می‌زند زن همدستش با غرور تمام می‌رقصد و دیگران هیچ انزجاری نشان نمی‌دهند. در اینجا تنها دروتی است که فرانک را منع می‌کند. او پذیرفتن این ارزش معکوس را تنها برای خود می‌پسندد و نشان می‌دهد که هنوز رگه‌هایی از معرفت در وجودش باقی مانده است.
لینچ از رنگ نیز به عنوان نماد استفاده کرده است. رنگ آبی نماد گناه و شهوت است. چیزی که بزهکاران اجتماعی و بدون فطرت (اگر بخواهیم کلی‌تر نگاه کنیم) به آن اعتیاد دارند. دقت کنید که در گوشه و کنار فیلم مخمل آبی به چشم می‌خورد. فرانک یک تکه مخمل آبی را چون معتادی که باید زود موادش را مصرف کند در دهان می‌گذارد و آن را در انتها لوله کرده و در دهان شوهر دروتی که گوشش را بریده است قرار می‌دهد. لباسی که بر تن دروتی سکس‌زده است مخمل آبی است. نماد رنگ آبی بعدها در فیلم جاده مالهالند تکرار شد. رنگ قرمز نماد غریزه است. پرده‌های خانه دروتی به رنگ قرمز هستند و هرجا جفری با دروتی تماس دارد قسمتی از پرده‌ها در کادر قرار دارند. رنگ‌پردازی اتاق دروتی هم قرمز است. کوبریک بعدها از این نوع سمبلیسم در Eyes Wide Shut استفاده کرد. رنگهای ابی و قرمز در این فیلم نیز به وفور استفاده شدند.
«مخمل آبی» فیلمی در انتقاد بزهکاری و فحشاست. لینچ تنها طرح سوال نکرده است. او دوای درد اجتماع مدرن امروز را درستی و عشق می‌داند. او پلیدیها و راه مقابله با آنها را به درستی نمایش می‌دهد. این فیلم در نکوهش و آسیب‌شناسی سادومازوخیسم نیز هست. از لحاظ مضامین روانشناسی بحث‌های مفصلی در ارتباط با فیلم می‌توان ارائه کرد که در این مقال نمی‌گنجد. هرچند این سبک بارها توسط خود لینچ تکرار شد اما مضمون ناب و روایت بی‌پرده آن هنوز یکه باقی مانده است. مخمل آبی ماندگار است، همانطور که خود لینچ در سینمای مستقل آمریکا جاودان خواهد ماند.
منبع:سایت اسکارفیلم
Very nice
خیلی قشنگ بود ولی دلم برا پیرمرده سوخت
very nice
ترجمه ی همدانی این فیلم میشه : بی اَل بیام می یان :D
درامش عالیه
فیلمی به شدت زیبا ۸ حقشه
شاهکار...
فوق العاده
خیلی خوب بود
یک درام فوق العاده بود مخصوصا قسمتی که تو خونه سر و صورت دختره پر خون شد واقعا عالی بود
۱۰/۱۰.....یکی از بهترین فیلمایی هست که دیدم...با احترام کامل به نظرات دوستان..این فیلم واقعا برای من خیلی خاص بود...و هیچ چیز کم نداشت
فیلم فوق العاده چرتیه
کسی اینجا یک خون اشام نمی شناسه عاشق خون آشاما شدم از ما انسان ها با احساس ترند
یک درام فوق‌العاده بود مخصوصا قسمتی که تو خونه سر و صورت دختره پر خون شد واقعا عالی بود
فیلم خوبیه البته که ارزش دیدن رو داره من که خیلی لدت بردم شما هم ببینید مخصوصا اگه از خون آشام جماعت خوشتون میاد D:
۴
۸/۱۰
فیلم خیلی قشنگ و تاثیر گذاری بود ...
توی این فیلم ژانر ترسناکش افتضاح اما ژانر درامش فوق العاده بود , به نظرم به عنوان یه فیلم ترسناک این فیلمو نگاه نکنید , به عنوان یه فیلم درام بشینید پاش تا واقعا لذت ببرید .
نمره ی من به این فیلم ۸ از ۱۰ .
خیلی معمولی
Chloe Grace Moretz خیلی خوبه خوشم اومد
فیلم واقعا فیلم خوبی بود .چندتا سکانس شوکه کننده داره که من هر بار دیدم یک احسنت حواله کارگردان کردم
بازیا و فیلمنامه و جلوه های ویژه خارق العاده است.من کیف کردم دم متیو ریوز گرم با فیلمهاش با سیاره میمونها هم حال کردم خودش ساخته بود
۸از ۱۰
فیلم بدی نیست موضوعشم جالبه ولی در کل من از فیلمهایی که از کودکان برای صحنه های خشن استفاده میکنن خوشم نمیاد
سوئدیش خیلی از این فیلم سر تره
Let The Right One In
واقعا فیلم خوبیه. به همه دوستان پیشنهاد میکنم ببینن
خوب به بالا ............
خیلی خوبه... بی ادعاست ولی جالبه.
عالیه