in film marekas mareke be manaye vagheyi albate de niro baeseshe shaki toosh nis martin
0
hosseinmasumi351
۸ سال پیش
از نظر من مشکل بیشتر تو فیلمنامه هست و فک میکنم بعد از چارلی فقط یکم جانی شخصیت پردازی میشه و شخصیت پردازی ها به قول خودتون مشکل داره تازه با پیشنهاد اداره رستوران فیلم داشت گرم میشد و توقع داشتم چارلی یک تشکیلاتی مافیایی برای خودش تشکیل بده و جدی تر با مایکی درگیر بشه و فیلم به گفته ی خودتون مایه ی خوبی نداره و بدهکاری جانی به مایکی مایه خوبی نیست ولی این فیلم تازه شروع کار اسکورسیزی بوده و یک فیلم مستقل هست نباید توقع یک فیلم عالی رو داشته باشیم
1
amiripooria1999
۸ سال پیش
فیلم شاهکاری بود....مخصوصن سکانس دعوای تو بار.....امتیاز من به این فیلم ۹.
2
pa5879
۸ سال پیش
نظری که بنده در زیر نوشته ام شاید بعد از دیدن ۴ بار این فیلم به آن رسیده ام و همچنین نقد های بزرگان را راجع به این فیلم را خوانده ام و سینمای مولف اسکورسیزی را می شناسم. اشکالاتی که بنده گرفته ام شما پیش هر فیلمنامه نویسی که ببرید تآیید می کند و به نظر من این شمایید که کمی عجله می کنید. از لحاظ فیلم نامه نویسی شخصیت پردازی معنای خو د را دارد که باید به عنوان یک منتقد ان را بدانید. جواب اقای محسن مشکی باف دوست عزیزواقعا تاسف داره ان فیلم نامه نویسی بخواهد نظرات خلق شخصیت یک کارگزدان که شما چون به مذاقت خوش نیامده است تایید کند اینجا مشخص می شود شما سلیقه ای راجع فلیم ها تظر می دهید من نمی دانم فیلم های هیچکاک به همین روش انتخاب کردید واقعا نوبره پس در مورد سینمای اسکورسیزی تمام جوانبی در ابتدای فیلم انجام می شود برای شکل گیری بخش های بعدی این فیلمه شما بدون توچیه ارایه توضیح منطقی فقط در جهت سرکوب نظر دادید (ضعیفه مزخرفه) خوبه شما منقد سینما نیستید اتفاقا راجر ایبرت خیلی خوب سینمای اسگوسیزی تحیلی کرده است ادمهای میانه مایه ایبرت درک نمی کنند
0
pa5879
۸ سال پیش
خیابان های اصلی مارتین اسکورسیزی بیش از آنکه فیلمی گنگستری باشد، داستانی هوشمندانه، احساسی و در نهایت تراژیک درباره رشد کردن در محیطی تبه کارانه است. شخصیت های آن (مانند خود اسکورسیزی) در ایتالیای کوچکِ نیویورک رشد کرده اند. آنها تقریبا همه چیز را درباره این برش کوچک از جامعه می دانند، جز اینکه چگونه از آنجا نجات پیدا کنند. دو شخصیت مهم یعنی چارلی و جانی بوی، تنها به این دلیل وارد محیط مافیایی می شوند که از آنها انتظار این کار می رود. چارلی فردی کاتولیک، با عقده ها روانی ناشی از گناه است، اما چون تبه کاری برای او یک تجارت خانوادگی محسوب می شود هرگز خودش را وادار نمی کند که ارتباط مابین خوب و بد و یا اینکه واقعا خودش چه کار انجام می دهد را پیدا کند. او به هیچ وجه یک مافیوسوی خوب نیست: بیست و هفت ساله است، اما هنوز در خانه زندگی می کند؛او در گروه باجگیر ها در دار و دسته عمویش است، اما این کار شغل قابل توجهی محسوب نمی شود. او اگر خیلی خوش شانس باشد، می تواند مسئولیت یک رستوران ورشکسته را بر عهده بگیرد. او را کمابیش می توان یک فرد واقع گرا محسوب کرد. در طرف مقابل، جانی بوی، یک محصول خشن و غیرقابل کنترل از انسانهای احساساتی در دنیای جرایم خیابانی است. ایتالیای کوچک، اطراف او را احاطه کرده است، اما با این حال، انگار که او سبک خودش را حفظ کرده و نیمی از کلمات و جملات مورد استفاده اش را از فیلم های سینمایی عاریه گرفته است. او سرشار از احساسات تند و تیز، شدید و زشت است؛ و هیچ راهی برای رهایی از دست آنها نمی یابد، جز انفجارهای عصبی خشن و ناگهانی. چارلی عاشق دختر عموی جانی بوی است و علاوه بر آن در مورد جانی بوی نیز به شدت احساس مسئولیت می کند: یکی از شبها که جانی بوی مشغول تیراندازی به چراغهای خیابان است، او به بالای سقف می رود و از آن بالا با او صحبت می کند. با این وجود، هر چه که باشد، جانی بوی خشمش را به صورت علنی نشان می دهد. اما چارلی همه چیز را سرکوب می کند و گاهی در ناامیدی هایش، دستش را روی شعله آتش می گیرد و به آتش جهنم فکر می کند. او در این لحظات جنبه کاتولیکی خودش را نشان می دهد. اسکورسیزی این شخصیت ها را به خوبی در دنیایی کسالت بار با دلخوشی های کوچک، حملات ناگهانی و احتمال مرگ قرار می دهد. او برخی از صحنه ها را از نماهای خارجی ایتالیای کوچک می گیرد، جایی که او در آن به دنیا آمده و به نظر می رسد که کوچک ترین جزئیات ساختاری و شخصیتی این محیط را می شناسد (در حالیکه اکثر فیلم در لوس آنجلس فیلمبرداری شده است) و داستان او نیز از درون زندگی روزانه شخصیت هایش شکل می گیرد. آنها پرسه می زنند، به سینما می روند، می خورند، می نوشند، در نزاع هایی ناگهانی درگیر می شوند که به سرعتِ باران های تابستانی به پایان می رسد! مارتین اسکورسیزی این مسائل را با نوعی سبک بصریِ به شدت کنترل شده به تصویر می کشد. هرگز این احساس به وجود نمی آید که صحنه ای چیده شده و سپس بازی شده باشد؛ شخصیت ها با شتاب و با عجله به سمت سرنوشت محتوم خود حرکت می کنند در حالیکه دوربین سعی می کند متانت و آهنگ حرکت خود را حفظ کند. نوعی حس بداهه گویی، حتی در صحنه هایی که از وقایع شان آگاه هستیم، وجود دارد؛ در حالیکه به دلیل ساختارشان، نمی توانستند فی البداهه باشند. اسکورسیزی در نخستین تجربه اش یعنی چه کسی در می زند؟ نیز همین احساس را به وجود آورده بود. خیابان های اصلی دنباله ای بر آن فیلم است و مارتین اسکورسیزی با به بازی گرفتن بازیگر اصلی همان فیلم (هاروی کایتل)، بر این دنباله بودن تأکید می کند. در فیلم پیشین، او هنوز بر لبه زندگی، ### و خشونت بود. اما حالا در این مفاهیم غوطه ور است، بدون اینکه با این تجربیات جور باشد. او آن قدر سرسخت نیست که بتواند یک باجگیر مافیایی باشد و از سوی دیگر آنچنان قوی نیست که این کار را ترک کند! جانی بوی که نقشش را رابرت دنیرو ایفا می کند و یک نقش آفرینی خیره کننده محسوب می شود و سرشار از نوعی اضطرار و نومیدی بی پایان است. صحنه های خشن فیلم، بالأخص، به دلیل نوع چینشی که اسکورسیزی انجام می دهد، بسیار تأثیرگذار هستند. ما در این فیلم شاهد افکت های تماشایی و یا تلاش هایی حرفه ای نیستیم. در عوض، درگیری ها در فیلم به شکل واقع گرایانه ای غیر حرفه ای و خام دستانه اند. به عنوان مثال شخصیت ها در صحنه استخر، به درستی، در هنگام درگیری و نزاع به لباسی که پوشیده اند توجهی ندارند (احتمالا تنها لباسی که پوشیده اند). کلیت فیلم به زندگی در نیویورک شباهت دارد. صحنه هایی در باشگاه شبانه، در قسمتهای فرار و گریز و در بار و نوشکده ها وجود دارد و انگار که اسکورسیزی در همه آنها حضور داشته است.نقد راجر ایبرت
0
pa5879
۸ سال پیش
دوستان عزیز که در مورد فیلم نظر میدهید لطفا نظرات سازنده دهید در یک کلام فیلم اشغالی یا بدی ضعیفی است که حرف نشد از نظر یک منتقد یا بیننده نظر ندادن بهتر نظر سطحی در یک کلام زیر سوال بردن است فیلم در چه سالی ساخبتهشده است محتوای اجرایی فیلم بر چه مضمومی است بازیگری در چه سطحی است خوب شما منتقد سینما نبودید وگرنه می ترکاندید فیلما ها رو باز همه دعوتمی متن قبل از دیدن فیلمهای اسکورسیزی خود کار گردان و زندگی نامه و خاطراتش مطالعه کنید همینجور در نکوبید شما اقا محسن در نقدتان اشاره کردید مکالمات پوچ و بی معنی می توانید چند ععد از مکالمات پوچ اینجا بگذارید و بفرمایید در دنیای ان زمان یعنی ایتالیایی کوچک نیویورک چه حرف هایی رد و بدل باید بشود گه بی معنی نباشدبدهکاری در یک سیستم ایتالیا کوچک یعنی بد قول بودن ریشه مذهبی بودن هاروی کیتل خود را به اینباز میدارد جانی بوی به این باز دارد بدهی خود را صاف کند شما درروزی روزگاری در امریکا در پدر خوانده قسمت دوم پلان رابرت دنیروعملکرد های دنیا مافیا را دیدید اینها شبیه هم هستند فیلم های اسکورسیزی نیاز به شخصیت پردازی کامل نیازندارد با سینماس اسکورسیزی اشنا باشید خودتان انرا تحلیل میکنید گاو خشمگین ربطی داستانی پایین شهر ندارد ان یک داستان محوری شخصیتی جیک لی موتا است مقایسه درستی با این فیلم نیست شما نقد های راجربت ایبرت راجعاستنلی کوبریک خوانده اید بزرگترین منتقد کوبریک ایشان است اما چنان با مهندسی کوبریک نقد می کند که طرفدار متعصب کوبریک هم ازرده خاطر نمی شود پس در یک کلام یک فیلم ترور شخصیتی نکنید اقای مشکی باف باز دلایل خود را اوردند اما بقیه خیر سپاس
30
meshkibaf1344
۸ سال پیش
نقد فیلم
به نظر من بسیار فیلم ضعیفیست و این ضعف هم در فیلمنامه است و هم در کارگردانی.
یکی از اصلی ترین مشکلات این است که فیلمنامه دقیقاً ۱ ساعت و ۵ دقیقه وقت تلف می کند که تازه شروع شود یعنی مدام دیالوگ های پوچ و بی معنی رد و بدل می شود و یا مدام دعواهای بچه گانه رخ می دهد که به نظر من همش اضافه است و به راحتی می تواند از فیلمنامه حذف شود. و به این دلیل کل یک ساعت اول بی فایده است که تمام اطلاعاتی که در آن یک ساعت گفته می شود بعدشم همشو میگه و هیچ چیزی رو از دست نمی دیم.
مشکل دوم در مایه ی داستانی فیلم است که همش در مورد یک قرضی است که جانی به مایکل بدهکار است و این مایه ی کمی برای یک فیلم سینمایی است.
به نظر من شروع فیلم از زمانی است که عموی چارلی بهش پیشنهاد می دهد که رستورانی را می خواهم به تو بدهم تا اداره اش کنی، فقط خودتو از جانی و ترسا دور کن. این بهترین شروع فیلم می توانست باشد و از اینجا تازه فیلم ریتم خوبی پیدا می کنه.
همچنین به نظرم به غیر از چارلی که کمی شخصیت می شود بقیه در حد تیپ یا حتی عقب تر از آن باقی می مانند و اصلا نه مایکل نه تونی ونه جانی شخصیت پردازی درستی نمی شوند و روشون زیاد کار نمی شه اما چارلی و نسبتش با اعتقاداتش کمی پرداخت میشه و قابل درک می شود و همچنین حس مسئولیت پذیری که نسبت به جانی و ترسا دارد نیز بد نیست و در فیلم کمی ساخته می شود اما آنقدر صحنه های زاید در فیلم هست که اینو خرابش می کنه و حسش را می گیرد.
کارگردانی هم به نظر من ناپخته است و اسلوموشن ها و حرکات اضافی زیادی دیده می شود که بیشتر از این که فرم باشد به رخ کشیدن دوربین است.
اما در راننده ی تاکسی و گ.او خشمگین من بلوغ یک کارگردان را می بینم که هنرمندانه داستان خود را به تصویر می کشد.
0
sorooshhadibagi
۹ سال پیش
فیلم بدی نبود ولی در مقابل فیلمایی مثل رفقای خوب یا رفتگان حرفی واسه گفتن نداشت
3
mj.drama
۹ سال پیش
یکی از شاهکارهای اصلی اسکورسیزی همین فیلمه. استایل خاص گانگستری اسکورسیزی دقیقا از همین فیلم شروع شد.
0
aidin dadvar
۹ سال پیش
FILME MAMOOLI AZ AVALIN HAMKARIYE IN ۲ GHOOLE CINAMA VALI KHODE FILM MAMOOLIYE ALBATE AZ NAZARE BANDE HAGHIR
3
www.morykian17
۹ سال پیش
چی بگم اگه انتظار شاهکار دارید که نه ولی واسه چهل ودو سال پیش فیلم جالبیه دنیرو توش یه جوونه ای بدک نیست
3
amirshahab.mehdizadeh
۱۰ سال پیش
از دیدگاه راجر ایبرت خدا بیامرز دومین فیلم خوب مارتین بود.۹ از ۱۰
3
d.server13
۱۰ سال پیش
فیلم بسیار خوبی است، و در مبارزه بین آتشِ دین و سردی جنگ در ستیزه ...........
13
ahmad.noori3
۱۰ سال پیش
به شخصه خیلی از گانگستری‌های اسکورسیزی خوشم نمیاد! ولی باز هم در مجموع فیلم خوبیه، فیلم‌نامه کمی ضعیفه، ولی تو بعضی صحنه‌ها اسکورسیزی نشون داده که کارگردانی بلده! بازی کیتل و دنیرو هم که از همون موقع حرف نداشته، ولی جالب اینجاست که تو این سال‌ها دنیرو داغون شده، ولی کیتل دست نخورده! قیافه‌ی اسکورسیزی تو اون زمان پشت ماشین، تو سکانس آخر خیلی باحاله!
4
amin.gh20
۱۰ سال پیش
اسکورسیزی میخواست فیلمی بسازه تا بتونه خاطرات دوران نوجوانیش رو در اون نشون بده. به خاطر همین فیلم تبدیل شده به یکی از صادقانه ترین و شخصی ترین و البته بهترین کارهای استاد. پس میرسیم به همون ضرب المثل معروف که هممون بلدیم.
1
blackpearl2006
۱۰ سال پیش
فيلم راهگشاي کارنامه ي اسکورسيزي و نخستين اثري است که به راستي سبک نوين او را معرفي مي کند. اسکورسيزي در اين جا خود را در قلب تب و تابي که خلق کرده، جاي مي دهد و از گرايش هاي خطرناک و مهارناپذير قهرمانانش فاصله نمي گيرد. فاصله اي که در فيلم هاي بعدي او در اين محيط اتخاذ مي شود.
3
alibayatmail
۱۰ سال پیش
خیلی فیلم الکی بود، بازیهارو کار ندارم، اما کارگردانی واقعا بد بود
6
vcorleone1990
۱۰ سال پیش
فیلم خوبی بود.دنیرو و کیتل هردو عالی بودن.
8
1
۱۱ سال پیش
خیلی خوب بود . از معدود نقش آفرینی های برون گرای دنیرو . از بازی هاروی کیتل هم نگذریم که هیچ وقت در دوران بازیگریش به چیزی که استحقاقشو داشت نرسید .
دیدگاه کاربران
دیدگاه خود را با سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
in film marekas mareke be manaye vagheyi albate de niro baeseshe shaki toosh nis martin
از نظر من مشکل بیشتر تو فیلمنامه هست و فک میکنم بعد از چارلی فقط یکم جانی شخصیت پردازی میشه و شخصیت پردازی ها به قول خودتون مشکل داره
تازه با پیشنهاد اداره رستوران فیلم داشت گرم میشد و توقع داشتم چارلی یک تشکیلاتی مافیایی برای خودش تشکیل بده و جدی تر با مایکی درگیر بشه
و فیلم به گفته ی خودتون مایه ی خوبی نداره و بدهکاری جانی به مایکی مایه خوبی نیست
ولی این فیلم تازه شروع کار اسکورسیزی بوده و یک فیلم مستقل هست نباید توقع یک فیلم عالی رو داشته باشیم
فیلم شاهکاری بود....مخصوصن سکانس دعوای تو بار.....امتیاز من به این فیلم ۹.
نظری که بنده در زیر نوشته ام شاید بعد از دیدن ۴ بار این فیلم به آن رسیده ام و همچنین نقد های بزرگان را راجع به این فیلم را خوانده ام و سینمای مولف اسکورسیزی را می شناسم.
اشکالاتی که بنده گرفته ام شما پیش هر فیلمنامه نویسی که ببرید تآیید می کند و به نظر من این شمایید که کمی عجله می کنید. از لحاظ فیلم نامه نویسی شخصیت پردازی معنای خو د را دارد که باید به عنوان یک منتقد ان را بدانید.
جواب اقای محسن مشکی باف
دوست عزیزواقعا تاسف داره ان فیلم نامه نویسی بخواهد نظرات خلق شخصیت یک کارگزدان که شما چون به مذاقت خوش نیامده است تایید کند اینجا مشخص می شود شما سلیقه ای راجع فلیم ها تظر می دهید من نمی دانم فیلم های هیچکاک به همین روش انتخاب کردید واقعا نوبره پس
در مورد سینمای اسکورسیزی تمام جوانبی در ابتدای فیلم انجام می شود برای شکل گیری بخش های بعدی این فیلمه
شما بدون توچیه ارایه توضیح منطقی فقط در جهت سرکوب نظر دادید (ضعیفه مزخرفه) خوبه شما منقد سینما نیستید اتفاقا راجر ایبرت خیلی خوب سینمای اسگوسیزی تحیلی کرده است ادمهای میانه مایه ایبرت درک نمی کنند
خیابان های اصلی مارتین اسکورسیزی بیش از آنکه فیلمی گنگستری باشد، داستانی هوشمندانه، احساسی و در نهایت تراژیک درباره رشد کردن در محیطی تبه کارانه است. شخصیت های آن (مانند خود اسکورسیزی) در ایتالیای کوچکِ نیویورک رشد کرده اند. آنها تقریبا همه چیز را درباره این برش کوچک از جامعه می دانند، جز اینکه چگونه از آنجا نجات پیدا کنند.
دو شخصیت مهم یعنی چارلی و جانی بوی، تنها به این دلیل وارد محیط مافیایی می شوند که از آنها انتظار این کار می رود. چارلی فردی کاتولیک، با عقده ها روانی ناشی از گناه است، اما چون تبه کاری برای او یک تجارت خانوادگی محسوب می شود هرگز خودش را وادار نمی کند که ارتباط مابین خوب و بد و یا اینکه واقعا خودش چه کار انجام می دهد را پیدا کند. او به هیچ وجه یک مافیوسوی خوب نیست: بیست و هفت ساله است، اما هنوز در خانه زندگی می کند؛او در گروه باجگیر ها در دار و دسته عمویش است، اما این کار شغل قابل توجهی محسوب نمی شود. او اگر خیلی خوش شانس باشد، می تواند مسئولیت یک رستوران ورشکسته را بر عهده بگیرد. او را کمابیش می توان یک فرد واقع گرا محسوب کرد.
در طرف مقابل، جانی بوی، یک محصول خشن و غیرقابل کنترل از انسانهای احساساتی در دنیای جرایم خیابانی است. ایتالیای کوچک، اطراف او را احاطه کرده است، اما با این حال، انگار که او سبک خودش را حفظ کرده و نیمی از کلمات و جملات مورد استفاده اش را از فیلم های سینمایی عاریه گرفته است. او سرشار از احساسات تند و تیز، شدید و زشت است؛ و هیچ راهی برای رهایی از دست آنها نمی یابد، جز انفجارهای عصبی خشن و ناگهانی. چارلی عاشق دختر عموی جانی بوی است و علاوه بر آن در مورد جانی بوی نیز به شدت احساس مسئولیت می کند: یکی از شبها که جانی بوی مشغول تیراندازی به چراغهای خیابان است، او به بالای سقف می رود و از آن بالا با او صحبت می کند. با این وجود، هر چه که باشد، جانی بوی خشمش را به صورت علنی نشان می دهد. اما چارلی همه چیز را سرکوب می کند و گاهی در ناامیدی هایش، دستش را روی شعله آتش می گیرد و به آتش جهنم فکر می کند. او در این لحظات جنبه کاتولیکی خودش را نشان می دهد.
اسکورسیزی این شخصیت ها را به خوبی در دنیایی کسالت بار با دلخوشی های کوچک، حملات ناگهانی و احتمال مرگ قرار می دهد. او برخی از صحنه ها را از نماهای خارجی ایتالیای کوچک می گیرد، جایی که او در آن به دنیا آمده و به نظر می رسد که کوچک ترین جزئیات ساختاری و شخصیتی این محیط را می شناسد (در حالیکه اکثر فیلم در لوس آنجلس فیلمبرداری شده است) و داستان او نیز از درون زندگی روزانه شخصیت هایش شکل می گیرد. آنها پرسه می زنند، به سینما می روند، می خورند، می نوشند، در نزاع هایی ناگهانی درگیر می شوند که به سرعتِ باران های تابستانی به پایان می رسد! مارتین اسکورسیزی این مسائل را با نوعی سبک بصریِ به شدت کنترل شده به تصویر می کشد.
هرگز این احساس به وجود نمی آید که صحنه ای چیده شده و سپس بازی شده باشد؛ شخصیت ها با شتاب و با عجله به سمت سرنوشت محتوم خود حرکت می کنند در حالیکه دوربین سعی می کند متانت و آهنگ حرکت خود را حفظ کند. نوعی حس بداهه گویی، حتی در صحنه هایی که از وقایع شان آگاه هستیم، وجود دارد؛ در حالیکه به دلیل ساختارشان، نمی توانستند فی البداهه باشند.
اسکورسیزی در نخستین تجربه اش یعنی چه کسی در می زند؟ نیز همین احساس را به وجود آورده بود. خیابان های اصلی دنباله ای بر آن فیلم است و مارتین اسکورسیزی با به بازی گرفتن بازیگر اصلی همان فیلم (هاروی کایتل)، بر این دنباله بودن تأکید می کند. در فیلم پیشین، او هنوز بر لبه زندگی، ### و خشونت بود. اما حالا در این مفاهیم غوطه ور است، بدون اینکه با این تجربیات جور باشد. او آن قدر سرسخت نیست که بتواند یک باجگیر مافیایی باشد و از سوی دیگر آنچنان قوی نیست که این کار را ترک کند! جانی بوی که نقشش را رابرت دنیرو ایفا می کند و یک نقش آفرینی خیره کننده محسوب می شود و سرشار از نوعی اضطرار و نومیدی بی پایان است.
صحنه های خشن فیلم، بالأخص، به دلیل نوع چینشی که اسکورسیزی انجام می دهد، بسیار تأثیرگذار هستند. ما در این فیلم شاهد افکت های تماشایی و یا تلاش هایی حرفه ای نیستیم. در عوض، درگیری ها در فیلم به شکل واقع گرایانه ای غیر حرفه ای و خام دستانه اند. به عنوان مثال شخصیت ها در صحنه استخر، به درستی، در هنگام درگیری و نزاع به لباسی که پوشیده اند توجهی ندارند (احتمالا تنها لباسی که پوشیده اند). کلیت فیلم به زندگی در نیویورک شباهت دارد. صحنه هایی در باشگاه شبانه، در قسمتهای فرار و گریز و در بار و نوشکده ها وجود دارد و انگار که اسکورسیزی در همه آنها حضور داشته است.نقد راجر ایبرت
دوستان عزیز که در مورد فیلم نظر میدهید لطفا نظرات سازنده دهید در یک کلام فیلم اشغالی یا بدی ضعیفی است که حرف نشد از نظر یک منتقد یا بیننده نظر ندادن بهتر نظر سطحی در یک کلام زیر سوال بردن است فیلم در چه سالی ساخبتهشده است محتوای اجرایی فیلم بر چه مضمومی است بازیگری در چه سطحی است خوب شما منتقد سینما نبودید وگرنه می ترکاندید فیلما ها رو باز همه دعوتمی متن قبل از دیدن فیلمهای اسکورسیزی خود کار گردان و زندگی نامه و خاطراتش مطالعه کنید همینجور در نکوبید شما اقا محسن در نقدتان اشاره کردید مکالمات پوچ و بی معنی می توانید چند ععد از مکالمات پوچ اینجا بگذارید و بفرمایید در دنیای ان زمان یعنی ایتالیایی کوچک نیویورک چه حرف هایی رد و بدل باید بشود گه بی معنی نباشدبدهکاری در یک سیستم ایتالیا کوچک یعنی بد قول بودن ریشه مذهبی بودن هاروی کیتل خود را به اینباز میدارد جانی بوی به این باز دارد بدهی خود را صاف کند شما درروزی روزگاری در امریکا در پدر خوانده قسمت دوم پلان رابرت دنیروعملکرد های دنیا مافیا را دیدید اینها شبیه هم هستند فیلم های اسکورسیزی نیاز به شخصیت پردازی کامل نیازندارد با سینماس اسکورسیزی اشنا باشید خودتان انرا تحلیل میکنید گاو خشمگین ربطی داستانی پایین شهر ندارد ان یک داستان محوری شخصیتی جیک لی موتا است مقایسه درستی با این فیلم نیست شما نقد های راجربت ایبرت راجعاستنلی کوبریک خوانده اید بزرگترین منتقد کوبریک ایشان است اما چنان با مهندسی کوبریک نقد می کند که طرفدار متعصب کوبریک هم ازرده خاطر نمی شود پس در یک کلام یک فیلم ترور شخصیتی نکنید اقای مشکی باف باز دلایل خود را اوردند اما بقیه خیر سپاس
نقد فیلم
به نظر من بسیار فیلم ضعیفیست و این ضعف هم در فیلمنامه است و هم در کارگردانی.
یکی از اصلی ترین مشکلات این است که فیلمنامه دقیقاً ۱ ساعت و ۵ دقیقه وقت تلف می کند که تازه شروع شود یعنی مدام دیالوگ های پوچ و بی معنی رد و بدل می شود و یا مدام دعواهای بچه گانه رخ می دهد که به نظر من همش اضافه است و به راحتی می تواند از فیلمنامه حذف شود. و به این دلیل کل یک ساعت اول بی فایده است که تمام اطلاعاتی که در آن یک ساعت گفته می شود بعدشم همشو میگه و هیچ چیزی رو از دست نمی دیم.
مشکل دوم در مایه ی داستانی فیلم است که همش در مورد یک قرضی است که جانی به مایکل بدهکار است و این مایه ی کمی برای یک فیلم سینمایی است.
به نظر من شروع فیلم از زمانی است که عموی چارلی بهش پیشنهاد می دهد که رستورانی را می خواهم به تو بدهم تا اداره اش کنی، فقط خودتو از جانی و ترسا دور کن. این بهترین شروع فیلم می توانست باشد و از اینجا تازه فیلم ریتم خوبی پیدا می کنه.
همچنین به نظرم به غیر از چارلی که کمی شخصیت می شود بقیه در حد تیپ یا حتی عقب تر از آن باقی می مانند و اصلا نه مایکل نه تونی ونه جانی شخصیت پردازی درستی نمی شوند و روشون زیاد کار نمی شه اما چارلی و نسبتش با اعتقاداتش کمی پرداخت میشه و قابل درک می شود و همچنین حس مسئولیت پذیری که نسبت به جانی و ترسا دارد نیز بد نیست و در فیلم کمی ساخته می شود اما آنقدر صحنه های زاید در فیلم هست که اینو خرابش می کنه و حسش را می گیرد.
کارگردانی هم به نظر من ناپخته است و اسلوموشن ها و حرکات اضافی زیادی دیده می شود که بیشتر از این که فرم باشد به رخ کشیدن دوربین است.
اما در راننده ی تاکسی و گ.او خشمگین من بلوغ یک کارگردان را می بینم که هنرمندانه داستان خود را به تصویر می کشد.
فیلم بدی نبود ولی در مقابل فیلمایی مثل رفقای خوب یا رفتگان حرفی واسه گفتن نداشت
یکی از شاهکارهای اصلی اسکورسیزی همین فیلمه. استایل خاص گانگستری اسکورسیزی دقیقا از همین فیلم شروع شد.
FILME MAMOOLI AZ AVALIN HAMKARIYE IN ۲ GHOOLE CINAMA VALI KHODE FILM MAMOOLIYE ALBATE AZ NAZARE BANDE HAGHIR
چی بگم اگه انتظار شاهکار دارید که نه ولی واسه چهل ودو سال پیش فیلم جالبیه دنیرو توش یه جوونه ای بدک نیست
از دیدگاه راجر ایبرت خدا بیامرز دومین فیلم خوب مارتین بود.۹ از ۱۰
فیلم بسیار خوبی است، و در مبارزه بین آتشِ دین و سردی جنگ در ستیزه ...........
به شخصه خیلی از گانگستری‌های اسکورسیزی خوشم نمیاد!
ولی باز هم در مجموع فیلم خوبیه، فیلم‌نامه کمی ضعیفه، ولی تو بعضی صحنه‌ها اسکورسیزی نشون داده که کارگردانی بلده!
بازی کیتل و دنیرو هم که از همون موقع حرف نداشته، ولی جالب اینجاست که تو این سال‌ها دنیرو داغون شده، ولی کیتل دست نخورده!
قیافه‌ی اسکورسیزی تو اون زمان پشت ماشین، تو سکانس آخر خیلی باحاله!
اسکورسیزی میخواست فیلمی بسازه تا بتونه خاطرات دوران نوجوانیش رو در اون نشون بده. به خاطر همین فیلم تبدیل شده به یکی از صادقانه ترین و شخصی ترین و البته بهترین کارهای استاد. پس میرسیم به همون ضرب المثل معروف که هممون بلدیم.
فيلم راهگشاي کارنامه ي اسکورسيزي و نخستين اثري است که به راستي سبک نوين او را معرفي مي کند. اسکورسيزي در اين جا خود را در قلب تب و تابي که خلق کرده، جاي مي دهد و از گرايش هاي خطرناک و مهارناپذير قهرمانانش فاصله نمي گيرد. فاصله اي که در فيلم هاي بعدي او در اين محيط اتخاذ مي شود.
خیلی فیلم الکی بود، بازیهارو کار ندارم، اما کارگردانی واقعا بد بود
فیلم خوبی بود.دنیرو و کیتل هردو عالی بودن.
خیلی خوب بود . از معدود نقش آفرینی های برون گرای دنیرو . از بازی هاروی کیتل هم نگذریم که هیچ وقت در دوران بازیگریش به چیزی که استحقاقشو داشت نرسید .