ما نمیدانیم عشق نشانه ای از وجود خداست ، یا خود اوست ؟
یکی از ده ها شاهکار این مرد ...
0
kheirzad.mohammad
۸ سال پیش
وقتی پا به دنیای بیرون نهاده و در برابر مسائل مختلفی خواهان کشف و برقراری ارتباط با آنها باشیم، همواره خطاهای متعددی پیش می آید که ناشی از نقصان در تجربه ی ما و افق دیدمان است. انسان در این دنیا در خود فرورفته، گرفتار افکار غریب و ناچشیده ی احساسات است. اینک آن انسان برای ذهن بیمار خود به هر نحو ممکن خواهان چنگ انداختن به طنابی ست که هیچ نمی داند انتهای آن به کجا می انجامد. ۳ شخصیت پدر(محبتی-منطقی)، شوهر(عاشق-بی نیاز)، برادر(تازه بالغ-کاشف) حول محور زنی می چرخند که اساسا معجون و دست پرورده ی خودشان است. سخنانی که خود جرات بروز ندارند، از دهان زنی بیرون می آید که هیچ از آن نمی داند. با بیماری ای دست به گریبان است که گویی هم خواهان به زمین زدن او و هم خواهان اوج اوست. روابطی به ظاهر سالم که بیننده را ابتدا کاملا قانع می کند که هیچ مشکلی وجود ندارد، هریک در تلاش برای اثبات جایگاه خویش- پدر به عنوان نویسنده، شوهر به عنوان دکتر، برادر به عنوان فرزند خلف و محور ماجرا به عنوان فردی سالم-ثابت قدم بوده و به ظاهر هیچ بار سنگینی را به دوش نمی کشند، اما از درون هریک در تلاش هستند که احساسات خود را مخفی نمایند. به راستی احساسات در زندگی ما چه نقشی بر عهده دارند؟ جز این است که هرکدام از ما صرفا به واسطه این احساسات است که باهم می توانیم ارتباط برقرار نماییم؟ پس چرا خواهان مخفی کردن آن باشیم؟ چرا نخواهیم که به مانند پرنده ای آن را رها نموده تا مسیر طبیعی خود را در پیش گیرد؟ برگمان در این فیلم به خوبی برای این سوالات پاسخی جامع داده است. به خوبی به تصویر کشیده که خاستگاه منطق بشری همان احساسات اوست و چه زیبا در سکانس پایانی فیلم تعریفی برای خدا داده است. برگمان که خود ذهنی بسیار جستجوگر داشته و همواره خواهان پاسخ به سوالات درونی خود بود، این افکار خود را بسیار عالی به تصویر می کشد که: خاستگاه منطق(خدا) همان احساسات(عشق) است. برگمان که پدری مذهبی و شدیدا سخت گیر داشت، به نوعی دچار آشفتگی از آن خدای سخت گیر شده و آن را نه به واسطه ی منطق، که به واسطه احساسات می خواهد به اطرافیان خود بازشناساند(همانجا که پدر به پسر توضیح می دهد که خدا همان عشق است). دنیای اطرافمان را اگر از پشت شیشه ای تاریک و مات ببینیم، فقط سایه هایی درحال حرکت خواهیم دید، برگمان خواهان آن است که این شیشه را برای ما کنار زده تا انسان دوباره با احساسات خود آشتی نماید و به او فرصت رشد و بالندگی دهد.
2
stingsteveborden8
۸ سال پیش
تریلوژی ایمان از اینگمار برگمان فقید
۱. Through a Glass Darkly ۱۹۶۱ ۲. Winter Light ۱۹۶۳ ۳. The Silence ۱۹۶۳ اگه اهل سینمای هنری هستید بدون شک دیدن این سه گانه ی بینظیر از استاد مسلم سینما اینگمار برگمان و بهتون توصیه میکنم. هدف فیلم درگیری بین شک و باورهاست. اینکه تعریف تون از خدا چیه. ماوراء الطبیعه ای رو میپذیرید یا نه. چه تصوراتی از خدا میشه داشت. آیا این تصورات واقعی هستند یا توهم؟ مساله خودکشی. مباحثی از شرور موجود در دنیا و کنایه هایی از ادیان مختلف که البته در اکثر کارهای روشنفکر سینما برگمان عزیز که خودش فرزند کشیشی بالارتبه در سوئد بوده و آسیب هایی دیده از مهر هفتم گرفته تا پرسونا و مصائب آنا و تمشک های وحشی همیشه مطرحه. Through a Glass Darkly در واقع تابلویی است از درونیات انسانها. در واقع دیدن انسانها در آینه انسان دیگر است و دیدگاه روانشناسانه یونگ به روحیات گونه ی بشر. Winter Light فیلمی که شاید برسونی ترین فیلم برگمان هست و آندری تارکوفسکی این اثر و بهترین فیلم استاد برگمان میدونه. The Silence فیلمی است مملو از احساسات متضاد در شخصیت های هم خون اما متفاوت. نحوه شکل گیری ساخت این فیلم به گفته ی برگمان: طی ملاقاتی در بیمارستان، همانطور که از پنجره بیمارستان بیرون را نگاه می کردم متوجه حضور پیرمردی بسیار چاق و فلج در فضای سبز بیمارستان شدم که روی یک صندلی چرخدار زیر درختی نشسته بود. بعد چهار پرستار مهربان آمدند و درحالی که می خندیدند، پیرمرد، صندلی و تمام لوازمش را زیر نور آفتاب، روبه جلو، زیر درختان شکوفه دار میوه راندند.
واقعا چی میتونم در توصیف این تریلوژی بگم. ببینید و خودتون قضاوت کنید. با روح و روانتون بازی میشه!
34
meshkibaf1344
۸ سال پیش
دلواپسی و ناامیدی یا دلخوشی و عشق
بلأخره برگمان به کدام یک تن در خواهد داد؟؟؟؟
اولین فیلم از تریلوژی برگمان، چندین ویژگی مهم دارد و همچنین اضطرابی را در درون برگمان نشان می دهد. چرا که انگار می ترسد پایان فیلمش را با کارین ببندد بلکه پایان امیدوار کننده ای را با دیوید و مینوس رقم می زند که خیلی بیرون از اثر است اما انگار خود برگمان زیاد مطمئن نیست که کارین درست می گوید.
کل فیلم دارای چهار کاراکتر است که هر چهار نفر به شکل خیره کننده ای شخصیت می شوند و ما با روحیات و خصلت هایشان به خوبی آشنا می شویم و این چهار نفر در واقع در نسبتی پیچیده با یکدیگر قرار می گیرند.
شخصیت اصلی فیلم به نظر من حتماً کارین است که از بیماری ای روانی رنج می کشد که به مرور او را دارد تحلیل می برد.این شخصیت به نظرم یک شخصیت کاملاً برگمانیست که شما همیشه چنین شخصیتی را در فیلم های او مشاهده می کنید و انگار او بخشی از درون خود را در فیلم ساخته است اما شخصیت دیگری که عموماً در فیلم های او تکرار می شود مارتین است که شوهر بسیار دلسوز کارین است و مدام به او امید می دهد. شخصیت مارتین در واقع از نوعشخصیت های مسی.حی همیشه هجو شده ی آثار برگمان است چرا که اصلاً کارین امیدی یا علاقه ای برای زندگی در درون شوهر خود نمی یابد و در واقع تمام عملکرد های مارتین هیچ کمکی به کارین نمی کند.
شخصیت سوم پدر است یعنی دیوید. که عموماً چنین شخصیتی در فیلم های برگمان وجود دارد. پدری که اصلاً اهمیتی به فرزندانش نمی دهد و حتی از آنها سوء استفاده می کند و به نحوی خلقیات فرزندانش می تواند از درون رابطه ی سردی که پدرشان با آنها داشته است فهمیده شود(این تم را در توت فرنگی های وحشی هم می بینید در مادر ایزاک). برگمان این بی توجهی پدر را به خوبی در آغاز فیلم با همان هدیه ها نشان می دهد و شخصیت آخری که در پنج یا شش فیلم دیگر برگمان ظاهر شده است نوجوانی در حال رشد است که مورد سوء استفاده ی خلأ درونی خواهرش قرار می گیرد.
اما مسئله این است که ما با چیزی که کارین می بیند و از آن فرار می کند فیلم را ببندیم(که به نظرم این پایان درست فیلم بود)یا نه با دیالوگ میان مینوس و پدر فیلم را ببندیم(که به نظرم اصلاً این نوع پایان به فیلم نمی خورد و برگمان آن را سنجاق کرده است) من در اینجا تردیدی، در درون برگمان می بینم که هنوز نمی خواهد دیده ی کارین را صحه گذارد.
اما جدا از اینها فیلم کارگردانی درخشانی دارد و عموماً قاب های زیبایی می گیرد و شخصیت های خود را درون آن قاب ها زندانی می کند مثل آغاز فیلم که بعد از این که پدر هدیه ها را می دهد به درون اتاقش می رود و او را درون قابی از چارچوب درب اتاق در رنج می بینیم یا زمانی که کارین در همان اوایل فیلم به اتاق بالا می رود و در وسط اتاق می نشیند و در پشتش پنجره ای می بینیم که انگار با نرده هایی که جلوی آن وجود دارد شخصیت را زندانی کرده است.
نکات کارگردانی بسیار زیادی وجود دارد که می شود درباره اش حرف زد اما به هر حال در یک کامنت نمی گنجد.
0
stingsteveborden8
۸ سال پیش
شاید اسپویل فیلم بسیار خوبی است ۹ از ۱۰ دختری که گویا از اسکیزوفرنی رنج میبرد و صداهایی میشوند و چیزهایی میبیند که وجود خارجی ندارند بلکه در واقع توهماتی هستند که در طول تاریخ گریبان گیر بسیاری از مدعیان الهی و غیرالهی شده است. این فیلم، از تریلوژی ایمان به خدای برگمان عزیز است
لا مصب چه فیلم هایی ساخته این مرد . تو ژانرش باید بزنن فلسفی عرفانی روانشناسی
1
mhpoorfazeli
۱۰ سال پیش
هارد ساب انگلیسی داره.
3
redscorpion77tin
۱۱ سال پیش
جنون اینگمار دارم هر فیلمشو چند بار دانلود میکنم
0
aminmokhtari68
۱۱ سال پیش
چی میتونم در توصیف این اثر بگم...!
ببینید و خودتان قضاوت کنید.
2
m1991g
۱۱ سال پیش
یه جورایی یه مقدار گنگ بود واسم،باز باید ببینمش و نقد بخونم ازش.ولی در کل دبالوگای پدر و پسر در آخر فیلم بسیار قابل تامل بود...
0
faried.derafshi
۱۱ سال پیش
لطفا فیلم summer with monika رو تو سایت بگذارید ممنون
2
1
۱۱ سال پیش
یکی دیگر از فیلمهای برگمان که در واقع تابلویی است هنرمندانه از روابط و درونیات انسانها."از میان شیشه به تیرگی" در واقع دیدن انسانها در آینه انسان دیگر است و باز هم دیدگاه روانشناسانه یونگی به روحیات انسانها.
اگر اهل سینمای برگمان باشین امتیاز ۸ از ۱۰
1
emran_music1989
۱۱ سال پیش
عاشق سبک فیلم ها و هنر این کارگردانم Ingmar Bergman
0
a_vave
۱۱ سال پیش
یکی از بهترین های برگمانه . خیلی هنری . (دختر داستان نوری رو میبینه که احتمالا خداست !!!!) خودتون دیگه تصور کنید . واسه کسایی که علاقه به سینمای متفاوت دارن لعبته نابیه .
2
masoodmahmoodvand
۱۱ سال پیش
آفرین هرچه زودتر فیلم های برگمان را روی سایت بگزارید
دیدگاه کاربران
دیدگاه خود را با سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
ما نمیدانیم
عشق نشانه ای از وجود خداست ، یا خود اوست ؟
یکی از ده ها شاهکار این مرد ...
وقتی پا به دنیای بیرون نهاده و در برابر مسائل مختلفی خواهان کشف و برقراری ارتباط با آنها باشیم، همواره خطاهای متعددی پیش می آید که ناشی از نقصان در تجربه ی ما و افق دیدمان است. انسان در این دنیا در خود فرورفته، گرفتار افکار غریب و ناچشیده ی احساسات است. اینک آن انسان برای ذهن بیمار خود به هر نحو ممکن خواهان چنگ انداختن به طنابی ست که هیچ نمی داند انتهای آن به کجا می انجامد.
۳ شخصیت پدر(محبتی-منطقی)، شوهر(عاشق-بی نیاز)، برادر(تازه بالغ-کاشف) حول محور زنی می چرخند که اساسا معجون و دست پرورده ی خودشان است. سخنانی که خود جرات بروز ندارند، از دهان زنی بیرون می آید که هیچ از آن نمی داند. با بیماری ای دست به گریبان است که گویی هم خواهان به زمین زدن او و هم خواهان اوج اوست.
روابطی به ظاهر سالم که بیننده را ابتدا کاملا قانع می کند که هیچ مشکلی وجود ندارد، هریک در تلاش برای اثبات جایگاه خویش- پدر به عنوان نویسنده، شوهر به عنوان دکتر، برادر به عنوان فرزند خلف و محور ماجرا به عنوان فردی سالم-ثابت قدم بوده و به ظاهر هیچ بار سنگینی را به دوش نمی کشند، اما از درون هریک در تلاش هستند که احساسات خود را مخفی نمایند.
به راستی احساسات در زندگی ما چه نقشی بر عهده دارند؟ جز این است که هرکدام از ما صرفا به واسطه این احساسات است که باهم می توانیم ارتباط برقرار نماییم؟ پس چرا خواهان مخفی کردن آن باشیم؟ چرا نخواهیم که به مانند پرنده ای آن را رها نموده تا مسیر طبیعی خود را در پیش گیرد؟
برگمان در این فیلم به خوبی برای این سوالات پاسخی جامع داده است. به خوبی به تصویر کشیده که خاستگاه منطق بشری همان احساسات اوست و چه زیبا در سکانس پایانی فیلم تعریفی برای خدا داده است. برگمان که خود ذهنی بسیار جستجوگر داشته و همواره خواهان پاسخ به سوالات درونی خود بود، این افکار خود را بسیار عالی به تصویر می کشد که: خاستگاه منطق(خدا) همان احساسات(عشق) است. برگمان که پدری مذهبی و شدیدا سخت گیر داشت، به نوعی دچار آشفتگی از آن خدای سخت گیر شده و آن را نه به واسطه ی منطق، که به واسطه احساسات می خواهد به اطرافیان خود بازشناساند(همانجا که پدر به پسر توضیح می دهد که خدا همان عشق است). دنیای اطرافمان را اگر از پشت شیشه ای تاریک و مات ببینیم، فقط سایه هایی درحال حرکت خواهیم دید، برگمان خواهان آن است که این شیشه را برای ما کنار زده تا انسان دوباره با احساسات خود آشتی نماید و به او فرصت رشد و بالندگی دهد.
تریلوژی ایمان از اینگمار برگمان فقید
۱. Through a Glass Darkly ۱۹۶۱
۲. Winter Light ۱۹۶۳
۳. The Silence ۱۹۶۳
اگه اهل سینمای هنری هستید بدون شک دیدن این سه گانه ی بینظیر از استاد مسلم سینما اینگمار برگمان و بهتون توصیه میکنم. هدف فیلم درگیری بین شک و باورهاست. اینکه تعریف تون از خدا چیه. ماوراء الطبیعه ای رو میپذیرید یا نه. چه تصوراتی از خدا میشه داشت. آیا این تصورات واقعی هستند یا توهم؟ مساله خودکشی. مباحثی از شرور موجود در دنیا و کنایه هایی از ادیان مختلف که البته در اکثر کارهای روشنفکر سینما برگمان عزیز که خودش فرزند کشیشی بالارتبه در سوئد بوده و آسیب هایی دیده از مهر هفتم گرفته تا پرسونا و مصائب آنا و تمشک های وحشی همیشه مطرحه. Through a Glass Darkly در واقع تابلویی است از درونیات انسانها. در واقع دیدن انسانها در آینه انسان دیگر است و دیدگاه روانشناسانه یونگ به روحیات گونه ی بشر. Winter Light فیلمی که شاید برسونی ترین فیلم برگمان هست و آندری تارکوفسکی این اثر و بهترین فیلم استاد برگمان میدونه. The Silence فیلمی است مملو از احساسات متضاد در شخصیت های هم خون اما متفاوت. نحوه شکل گیری ساخت این فیلم به گفته ی برگمان: طی ملاقاتی در بیمارستان، همانطور که از پنجره بیمارستان بیرون را نگاه می کردم متوجه حضور پیرمردی بسیار چاق و فلج در فضای سبز بیمارستان شدم که روی یک صندلی چرخدار زیر درختی نشسته بود. بعد چهار پرستار مهربان آمدند و درحالی که می خندیدند، پیرمرد، صندلی و تمام لوازمش را زیر نور آفتاب، روبه جلو، زیر درختان شکوفه دار میوه راندند.
واقعا چی میتونم در توصیف این تریلوژی بگم. ببینید و خودتون قضاوت کنید. با روح و روانتون بازی میشه!
دلواپسی و ناامیدی یا دلخوشی و عشق
بلأخره برگمان به کدام یک تن در خواهد داد؟؟؟؟
اولین فیلم از تریلوژی برگمان، چندین ویژگی مهم دارد و همچنین اضطرابی را در درون برگمان نشان می دهد. چرا که انگار می ترسد پایان فیلمش را با کارین ببندد بلکه پایان امیدوار کننده ای را با دیوید و مینوس رقم می زند که خیلی بیرون از اثر است اما انگار خود برگمان زیاد مطمئن نیست که کارین درست می گوید.
کل فیلم دارای چهار کاراکتر است که هر چهار نفر به شکل خیره کننده ای شخصیت می شوند و ما با روحیات و خصلت هایشان به خوبی آشنا می شویم و این چهار نفر در واقع در نسبتی پیچیده با یکدیگر قرار می گیرند.
شخصیت اصلی فیلم به نظر من حتماً کارین است که از بیماری ای روانی رنج می کشد که به مرور او را دارد تحلیل می برد.این شخصیت به نظرم یک شخصیت کاملاً برگمانیست که شما همیشه چنین شخصیتی را در فیلم های او مشاهده می کنید و انگار او بخشی از درون خود را در فیلم ساخته است اما شخصیت دیگری که عموماً در فیلم های او تکرار می شود مارتین است که شوهر بسیار دلسوز کارین است و مدام به او امید می دهد. شخصیت مارتین در واقع از نوعشخصیت های مسی.حی همیشه هجو شده ی آثار برگمان است چرا که اصلاً کارین امیدی یا علاقه ای برای زندگی در درون شوهر خود نمی یابد و در واقع تمام عملکرد های مارتین هیچ کمکی به کارین نمی کند.
شخصیت سوم پدر است یعنی دیوید. که عموماً چنین شخصیتی در فیلم های برگمان وجود دارد. پدری که اصلاً اهمیتی به فرزندانش نمی دهد و حتی از آنها سوء استفاده می کند و به نحوی خلقیات فرزندانش می تواند از درون رابطه ی سردی که پدرشان با آنها داشته است فهمیده شود(این تم را در توت فرنگی های وحشی هم می بینید در مادر ایزاک). برگمان این بی توجهی پدر را به خوبی در آغاز فیلم با همان هدیه ها نشان می دهد و شخصیت آخری که در پنج یا شش فیلم دیگر برگمان ظاهر شده است نوجوانی در حال رشد است که مورد سوء استفاده ی خلأ درونی خواهرش قرار می گیرد.
اما مسئله این است که ما با چیزی که کارین می بیند و از آن فرار می کند فیلم را ببندیم(که به نظرم این پایان درست فیلم بود)یا نه با دیالوگ میان مینوس و پدر فیلم را ببندیم(که به نظرم اصلاً این نوع پایان به فیلم نمی خورد و برگمان آن را سنجاق کرده است) من در اینجا تردیدی، در درون برگمان می بینم که هنوز نمی خواهد دیده ی کارین را صحه گذارد.
اما جدا از اینها فیلم کارگردانی درخشانی دارد و عموماً قاب های زیبایی می گیرد و شخصیت های خود را درون آن قاب ها زندانی می کند مثل آغاز فیلم که بعد از این که پدر هدیه ها را می دهد به درون اتاقش می رود و او را درون قابی از چارچوب درب اتاق در رنج می بینیم یا زمانی که کارین در همان اوایل فیلم به اتاق بالا می رود و در وسط اتاق می نشیند و در پشتش پنجره ای می بینیم که انگار با نرده هایی که جلوی آن وجود دارد شخصیت را زندانی کرده است.
نکات کارگردانی بسیار زیادی وجود دارد که می شود درباره اش حرف زد اما به هر حال در یک کامنت نمی گنجد.
شاید اسپویل
فیلم بسیار خوبی است ۹ از ۱۰
دختری که گویا از اسکیزوفرنی رنج میبرد و صداهایی میشوند و چیزهایی میبیند که وجود خارجی ندارند بلکه در واقع توهماتی هستند که در طول تاریخ گریبان گیر بسیاری از مدعیان الهی و غیرالهی شده است.
این فیلم، از تریلوژی ایمان به خدای برگمان عزیز است
یازده فیلم مورد علاقه استاد برگمان:
۱. آندره روبلوف
۲. سیرک
۳. رهبر ارکستر
۴. مارین و ژولیت
۵. مصائب ژاندارک
۶. کالسکه شبح
۷. بندر سایه
۸. محله کلاغ
۹. راشامون
۱۰. جاده
۱۱. سانست بلوار
لا مصب چه فیلم هایی ساخته این مرد . تو ژانرش باید بزنن فلسفی عرفانی روانشناسی
هارد ساب انگلیسی داره.
جنون اینگمار دارم هر فیلمشو چند بار دانلود میکنم
چی میتونم در توصیف این اثر بگم...!
ببینید و خودتان قضاوت کنید.
یه جورایی یه مقدار گنگ بود واسم،باز باید ببینمش و نقد بخونم ازش.ولی در کل دبالوگای پدر و پسر در آخر فیلم بسیار قابل تامل بود...
لطفا فیلم summer with monika رو تو سایت بگذارید ممنون
یکی دیگر از فیلمهای برگمان که در واقع تابلویی است هنرمندانه از روابط و درونیات انسانها."از میان شیشه به تیرگی" در واقع دیدن انسانها در آینه انسان دیگر است و باز هم دیدگاه روانشناسانه یونگی به روحیات انسانها.
اگر اهل سینمای برگمان باشین امتیاز ۸ از ۱۰
عاشق سبک فیلم ها و هنر این کارگردانم Ingmar Bergman
یکی از بهترین های برگمانه . خیلی هنری . (دختر داستان نوری رو میبینه که احتمالا خداست !!!!) خودتون دیگه تصور کنید . واسه کسایی که علاقه به سینمای متفاوت دارن لعبته نابیه .
آفرین هرچه زودتر فیلم های برگمان را روی سایت بگزارید