فیلم فریب دهنده اس. مشکل داره. نویسنده تا لحظه آخر با فریب شخصیتا و ما هممونو به مستاجر مظنون میکنه، بعد یهو طرفو بی گناه نشون میده. تموم حوادث و میزانسن فیلم در جهت گول زدن منِ مخاطبه. ولی موسیقی متنش دوست داشتنی بود
2
hoseinrayeji
۸ سال پیش
مستاجر-یا داستان لندن مه آلود- فیلم،نه بر بنیان تعلیق ساخته شده و نه بر بنیان معما،، بلکه تماما-از فیلمنامه تا کارگردانی- ، بربنیان دروغ ساخته شده.. حتی فرانسوا تروفو -که هیچکاک شناس پیش روئی بوده-فریب فیلم را می خورد.در مصاحبه اش با هیچکاک ، فیلم -مستاجر- را اولین فیلم هیچکاکی می خواند ،در حالی که فیلم به جز در چند نما ،هیچ نشانی از هیچکاک دست نیافتنی که بعدها می شناسیم به همراه ندارد. مستاجر ، فریبنده است برای مخاطب،چرا که به سادگی شعور مخاطب را به بازی می گیرد؛راستگو نیست؛شجاع نیست-همچون شیر-که تا انتهای روایت برود، بلکه مکار است-همچون روباه- ، چیزی را می نماید که نیست..همه چیزو همه کس توسط فیلمساز به بازی گرفته می شود-حتی کاراکترهای فیلم-.. فیلم با نمایی نزدیک از چهره ی زنی جوان درحال جیغ کشیدن به راه می افتد.فیلم به راه نیفتاده ،زن جوان زمین گیر می شود.قتلی رخ داده.زن میانسال پریشان روئی-که ظاهرا شاهد قتل بوده-اطلاعاتی را به پلیس می دهد. پلیس تکه کاغذی را کنار جسد پیدا می کند.مثلثی که داخلش نوشته شده :انتقامجو..خبرنگار سراغ تلفن می رود، مردم دور شاهد-زن میانسال- جمع می شوند..مشخصات قاتل را بازگو می کند: قد بلند-با صورتی پوشیده.. فیلم، یک شوخی درست اجراشده ی هیچکاکی دارد.ارزش چندخط نگارش را دارد. پسر جوانی که مشخصات قاتل را شنیده،۱- از سر شوخی صورتش را با پالتو می پوشاند-در این جمع تنها دو دوستش از این شوخی مطلعند و ما- ۲- کات به : زن شاهد در حال حرف زدن ۳- کات به : تصویر مردی با صورت پوشیده بر سماور ۴- واکنش زن شاهد به این تصویر که برایش یادآور قاتل است و واکنش تند اطرافیان به این شوخی نابجای پسر جوان.. شیوه ی روایت این چندثانیه-کمتر از بیست ثانیه- را با شیوه ی روایت کل اثر مقایسه کنید..کاملا متفاوتند. در این چند ثانیه مخاطب از چیزی مطلع است که کاراکترهای فیلم از آن بی اطلاعند.ولی ظاهرا این چندثانیه از دست فیلمساز تازه کار ،در رفته..!! روایت کل اثر که این را بیان میکند. فضا جدی ست.بیننده از شوخی پسر جوان مطلع است،بی آنکه زن شاهد و اطرافیانش اطلاعی از این شوخی داشته باشند.می دانیم که تصویر صورت پوشیده ای که برسماور افتاده،تصویر پسر جوان است، نه قاتل..اما زن شاهد و اطرافیان بی اطلاعند.ما بر خلاف زن شاهد شوکه نمی شویم،آگاهی ما مقدم است بر واکنش ما-شوکه نشدن-. آگاهی مخاطب و عدم آگاهی آنها-زن شاهد و اطرافیان-، دو واکنش به یک تصویر ثابت را به بار می آورد.. این آگاهی مخاطب و عدم آگاهی کاراکتر محوری –در لحظه و یا در کل- قصه، از شیوه ی روایت کارگردان حاصل می شود.فیلمساز است که با شیوه ی روایتگری داستانش،مخاطب را به آگاهی نزدیک یا از آن دور می کند.مخاطب در مواجهه با فیلم، تابع شیوه ی روایت است.تفاوت در آگاهی ،از تفاوت شیوه هاست.برگردیم سراغ فیلم. هفتمین قربانی،با موهای طلائی-هر سه شنبه..خبر قتل در شهر پخش می شود.در روزنامه و رادیو.. دوربین سراغ دختران جوان سرخوشی می رود.خبر قتل را که می خوانند،برای چندثانیه خنده از لبشان می رود.. می رویم سراغ دیزی-موطلائی اصلی فیلم-، که در شوی لباس کار میکند..از نمای اول خودنمایی میکند-هم برای دوربین ،هم برای مشتریان لباس،هم برای حدس ما !-؛واکنش دیزی را می بینیم؛اما هنوز علت واکنش را نمی دانیم.ظاهرا از چیزی ترسیده..کات به بیرون-پسر جوان روزنامه فروشی که خبر داغ قتل را فریاد می زند-.خبر اصلا خوشایند نیست، آن هم برای خانم جوان موبوری.. ما ابتدا از دیزی واکنشی می بینیم.هنوز از علت واکنش-کنش- بی خبریم.این چندثانیه محدودیت سینما در دوران صامت را به یادمان می آورد.دیزی چیزی را می شنود که مخاطب نمی شنود.نمای بیرونی از پسر روزنامه فروش ،ما را به کنش-علت واکنش- می رساند.(تصویر ، خلا صدا را پر میکند.) می بینیم که دیزی با پدر و مادرش زندگی می کند و نامزد پلیسش.آنها هم از قتل هفتم مطلعند. فیلمساز ، به جز دیزی- همه را به بازی می گیرد ولی اصلا از کاراکترهایش ،بازی نمی گیرد..تقریبا تمام بازیگران اصلی رها شده اند،حتی تیپ سروشکل گرفته هم نیستند، مشخصا هیچکاک در این اثر، اعتنائی به درآوردن شخصیت هایش نداشته ، تمرکزش بر فضاسازی ست و هدایت دوربین.. اساس فریب از این لحظه آغاز می شود.خط فریب، ممتد است.نقطه در کنار نقطه ،خط را می سازد.از این پس ،نقطه به نقطه ی فیلم با جوهر فریب است. سایه ای به در خانه نزدیک می شود.مادر در را باز می کند..مردی سیاه پوش با صورتی پوشیده..مادر وحشت می کند.-لحن دوربین و میزانسن به طور طبیعی ما را هم وحشت زده می کند..(میزانسن بی تقصیر است،یقه ی فیلمساز را باید گرفت. فریب آغاز شده پررنگ تر می شود.سایه،صورت پوشیده مرد غریبه،واکنش مادر،بازی فریبکارانه و عکس العمل مستاجر به تصاویر زنان موبور در اتاق،پنهان کردن کیف دستی مشکی و..جلوتر برویم. صبح روز اول: دیزی برای مستاجر صبحانه می برد.این برخورد دوم دیزی و مستاجر است.. مخاطب مسحور نگاه چاقوست ،دیزی مسحور نگاه مستاجر..دیزی برای مستاجر قهوه می ریزد، دوربین برای مخاطب، خدعه..این شیوه ی روایت،لحن دوربین و چینش میزانسن چه ربطی به معما و تعلیق دارد؟ جزء نیرنگ و کلک ،چه کاری می کند با مخاطب؟ موقتا بگذریم. عصر چند روز بعد-فریبی دیگر-: دیزی و مستاجر مشغول بازی شطرنج!!..دست دیزی به مهره ای می خورد،خم می شود که مهره را بردارد،مستاجر دست دراز میکند و میله ای را می گیرد، میله ای در دست مستاجر و سر دیزی..این نما کات می شود به نامزد دیزی که خندان از راه پله پائین می آید و وارد اتاق می شود..مجددا برمی گردیم به خلوت دیزی و مستاجر..همه چیز ، قتلی دیگر را گواهی می دهد ،اما.... چه شد؟ نفهمیدیم..... می فهمیم که دیروقت سه شنبه شبی ست..دوربین می رود سراغ دختران جوانی شیک پوش که کارشان تمام شده و معشوقه هایشان منتظرشان هستند.پلیس ها رژه می روند-امنیت برقرار است!-؛ مستاجر صورت پوشیده از خانه می زند بیرون؛به مادر دیزی الهام می شود!-از اینجا دیگر مخاطب در فریب خوردن تنها نیست-؛ به طور کاملا اتفاقی! جر و بحثی بین زن جوان و معشوقه اش در خیابان رخ می دهد، زن جوان مسیرش را عوض می کند.همه چیز برای قتلی دیگر آماده ست و فریبی دیگر.. اهالی خانه از قتل هشتم باخبر می شوند.مادر دیزی، حدسش را به شوهرش بیان می کند..فریب همه گیر تر می شود.(مخاطب پدر مادر) مستاجر که به دیزی علاقه مند شده ،لباسی را برایش هدیه می فرستد.لباس توسط پدر، پس فرستاده می شود.پس فرستادن لباس دیگر بهانه ی خوبی ست برای قتل..می بینیم مستاجر در طبقه ی بالاست و دیزی در طبقه ی پائین ومشغول استحمام؛ ولی...... نامزد دیزی-مالکوم کین- با مجوز قانونی گشتن اتاق، سراغ رقیب-مستاجر- می رود.او هم به جمع فریب خوردگان می پیوندد..دیزی سپر بلایش می شود.کیف سیاه پنهان شده توسط ماموران پلیس پیدا می شود.اسلحه-نقشه ی قتل ها و..قاب عکسی هم در کیف پیدا می شود(خواهر به قتل رسیده ی مستاجر)؛ مستاجر دستبند زده اما، به طرز شگفت آوری! از دست پلیس می گریزد؛ دیزی سر قرار با مستاجر می رود.رسیدیم به عقب افتاده ترین و فکرنشده ترین لحظات فیلم؛ به یک باره ورق برمی گردد.گناهکار قصه ی ما،با چند دیالوگ و یک بازگشت به عقب، بی گناه می شود. مستاجر: اون عکس خواهرم بود....قاب عکس،سالن رقص،خاموشی سالن،قتل خواهر،توصیه ی مادری در لحظه ی مرگ به فرزندش برای انتقام گرفتن از قاتل..عجب! چه خلاقیتی!! نقطه سر خط.....؟ و ناگهان آنگاه که مستاجر بی گناه، چون حضرت عیسی(ع) بر صلیب کشیده می شود-به زعم هیچکاک- ،انتقامجو دستگیر می شود!! و دیزی و مستاجر ، خوش و خرم... بالاخره بیننده چه چیز را باید باور می کرد؟ گناه کاری مستاجر را-یا بی گناهی اش را؟اصلا حق دارد که چیزی را باور کند یا نه؟ مخاطب-عام و خاص- حق دارد که با این نقشه ی مکارانه ی فیلمساز فریب بخورد.. مهمترین تعهد نانوشته ی اخلاقی-زیبائی شناسانه ی میان مخاطب و هنرمند-فیلمساز-یک چیز است..صداقت در روایت..از هدایت دوربین تا بازی گرفتن و چینش میزانسن باید در خدمت اعتماد مخاطب باشد،نه علیه اعتماد او.. مرحوم هیچکاک ،سعی کردم که برایت مستاجر خوبی باشم،اما انصافا شما هم -در این اثر- صاحبخانه ی خوبی نبودید.
0
mgholami979
۸ سال پیش
من عاشق لئونه هستم ولی تاپ ترین کارگردان در تمام دوران هیچکاکه....
36
meshkibaf1344
۸ سال پیش
نقد فیلم
بسیار بسیار عالی، وحشتناک عالی
عجب فیلمی ساخته هیچکاک، حقیقتاً سینما در خونش بود.
راستش انتظار چنین فیلم معرکه ای نداشتم.واقعاً حیرت انگیز است، واقعاً هیچکاک نابغه است و چیزی که در آن تبحر دارد هنر تصویر سازی و فضاسازی چند لایه و پیچیده است.
در شروع فیلم هیچکاک در عرض پنج دقیقه فضای حاکم بر فیلم را میسازد و کل شهر را متوجه قاتلی سریالی می کند و همچنین در کنار این فضا، فضای معمولی و واقعیه دور از بحران هم در فیلم وجود دارد یعنی خانم بانتینگ با دیدن مستآجر در جلوی درب ، دو فکر متواند داشته باشد یا شک به اینکه او همان قاتل مرموز است(چرا که روزنامه چندین ویژگی قاتل را به ما گفته است و مستآجر شبیه به اوست) و یا انسانی معمولیست. اما در کنار این دو فضا هیچکاک فضای سومی را با مستآجر وارد می کند که او خودش اساساً تلاقی این دو فضا می شود.و اساساً کاری که هیچکاک موفق می شود انجام دهد این است که ۱-خانم بانتینگ را به او مشکوک کند چرا که هم دارای پیش فرض هاییست و هم دختری دارد که می تواند قربانی واقع شود و هیچکاک از این استرس خانم بانتینگ شک می آفریند.۲-از نفرت و حسادت نامزد پلیس دیزی، نیز هیچکاک شک می آفرید. ۳- خود پیشینه ی مستاجر و کارهایی به تبع آن می کند(یعنی برداشتن عکس های روی دیوار، چون آن ها او را به یاد خواهرش می اندازد) شک آفرین است.۴- این از همه مهمتره، هچکاک کاری می کند که تماشاگر هم روی مستآجر قضاوت اشتباه کند و این کار رو اساساً با تدوین و میزانسن هایش ایجاد می کند.
پس هیچکاک در این فضای پیچیده ای که خلق کرده است سعی می کند از صفات بد و نگرانی های شخصیت های متفاوتش ظن بیافریند، چنانکه با تماشاگرش هم همین کار را می کند و در نهایت در پلانی که با دستبند مستآجر معلق است همه ی ما را تنبیهمی کند.
هیچکاک کاملا توان ساخت فضای سه گانه حاکم بر فیلمش را دارد و در ایجاد این مسئله بسیار موفق است و از همه مهمتر فیلم تمام خصلت های یک فیلم هیچکاکی کامل را دارد و همچنین تمام مؤلفه های سینمای هیچکاک را هم داراست.
یکی از بهترین فیلم هایی که در زندگیم دیده ام.۱۰از۱۰
3
montazer11087
۸ سال پیش
فیلمی بد و فریبنده از هیچکاک.. ۰ از ۱۰ ....
7
montazer11087
۹ سال پیش
به قلم اریک رومر و کلود شابرول-با ترجمه نادر تکمیل همایون.. مستاجر،توسط هیچکاک و الیوت استانارد از رمانی بسیار مشهور و تحسین شده نوشته خانم بلوک لاندز اقتباس شده است.تحسین های به بار آمده ی حاصل از دو تلاش اولیه هیچکاک-باغ لذت و عقاب کوهستان- در مقایسه با اولین موفقیت بزرگش-مستاجر-،ارزشی ندارد.. هیچکاک برای اولین بار در نوشتن فیلمنامه همکاری داشت،بنابراین می توانیم از این امر دو نتیجه بگیریم؛اول اینکه مایکل بالکان به او اعتماد بسیاری داشته است و اینکه این موضوع توجه او را به طور خاصی به او جلب می کرد،و می بایست تاثیر واضحی را برذهن او گذاشته باشد.حساب کار درست بود: مردم و منتقدین با روی خوش از فیلم استقبال کردند و هیچکاک در محافل سینمایی نسبتا بسته، یک شبه مشهور شد. در حقیقت، بخش اعظم چیزی که بعدها شهرت نشان هیچکاک را خواهد یافت، در این اقتباس خوش ساخت از مایه جک قصاب وجود دارد. می توان در این فیلم مایه ها و جزئیات بسیاری را پیدا کردکه در آثار بعدی سینماگر نیز به وفور مشاهده می شوند: بیگناه، کسی که تمام ظواهر و رفتارش ناخواسته مجرمیت را یادآور می شود،دستبند،اشیاء(در اینجا یک انبر) که سوء ظن را برمی انگیزد و نقشی تهدیدآمیز به آنها می دهد.حال آنکه در واقعیت چنین نیست.همچنین می توان وسوسه ای متمایل بر تصویرشناسی مسیحیت را از فیلمها استخراج کرد: تصویر قهرمانی که توسط دستبندهایی بر دستش به نرده ای آویزان شده و جمعیتی که او را رسوا می کنند، بدون شک یادآور مسیح مصلوب است.. در ضمن مستاجر حکایت از مهارت و ادراک تصویری شایان دقتی دارد.فصل افتتاحیه فیلم فوق العاده ست: نمای درشت دست یک مرد بر روی نرده یک پلکان، حرکت دوربین، راه پله را نشان می دهد، جایی که سایه و نور به گونه ای مشوش کننده همدیگر را دفع می کنند.مرد وارد خیابانی تاریک می شود.نمای درشت یک روزنامه که خبر وقوع جنایت تازه ای را می دهد. در کل کار،تمهیداتی از این نوع فراوانند،و نیز پالودگی در فیلمبرداری، مانند تصویر اعجاب برانگیز جسد دختری با موهای بور(قاتل، زنهای موبور را ترجیح می دهد) که از پائین نورپردازی شده و در تاریکی دیده می شود. این چیره دستی ها، در ضمن روحیه فریب دهی هیچکاک را که چندی بعد به اوج خواهند رسید و در تعدادی چند از فیلم های انگلیسی اش به آن خواهد پرداخت، آشکار می کند.اما صد البته او دلایلی را برای کار خود دارد.لازم است آدم با قدرت نشان دهد که کسی ست که صنعت می تواند روی او حساب کند.پر لفت و لعاب..می توان مستاجر را فیلمی تجاری به شمار آورد ولی این بدین معنا نیست که فیلم ، فیلمی ست که بیانگر گرایش های سینماگر نباشد.این فیلم، از طریق شخصیت بازیگر اصلی خود-ایور ناولو-نمونه ی بی نقص نوعی بازیگر هیچکاکی را عرضه می کند: زیبا،نگران،با لطافتی غریب و کندی های رمانتیک..بازی های دیگر فیلم نیز بسیار خوبند (از این نظر هیچکاک بسیار سریع به حد کمال رسید)، به خصوص با مالکوم کین-کارآگاه پلیس- و ماری اولت-زن صاحبخانه-..
12
edFRG334
۹ سال پیش
شاهکار تاریخ سنیما ... به قول یکی از دوستان کدام فیلم استاد هیچکاک شاهکار نیست.
15
Soroush soleimani
۱۰ سال پیش
با سلام مقایسه یک هیچکاک با سرجیو لءونه توهین به هیچکاکه
دیدگاه کاربران
دیدگاه خود را با سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
فیلم فریب دهنده اس. مشکل داره. نویسنده تا لحظه آخر با فریب شخصیتا و ما هممونو به مستاجر مظنون میکنه، بعد یهو طرفو بی گناه نشون میده. تموم حوادث و میزانسن فیلم در جهت گول زدن منِ مخاطبه.
ولی موسیقی متنش دوست داشتنی بود
مستاجر-یا داستان لندن مه آلود-
فیلم،نه بر بنیان تعلیق ساخته شده و نه بر بنیان معما،، بلکه تماما-از فیلمنامه تا کارگردانی- ، بربنیان دروغ ساخته شده..
حتی فرانسوا تروفو -که هیچکاک شناس پیش روئی بوده-فریب فیلم را می خورد.در مصاحبه اش با هیچکاک ، فیلم -مستاجر- را اولین فیلم هیچکاکی می خواند ،در حالی که فیلم به جز در چند نما ،هیچ نشانی از هیچکاک دست نیافتنی که بعدها می شناسیم به همراه ندارد.
مستاجر ، فریبنده است برای مخاطب،چرا که به سادگی شعور مخاطب را به بازی می گیرد؛راستگو نیست؛شجاع نیست-همچون شیر-که تا انتهای روایت برود، بلکه مکار است-همچون روباه- ، چیزی را می نماید که نیست..همه چیزو همه کس توسط فیلمساز به بازی گرفته می شود-حتی کاراکترهای فیلم-..
فیلم با نمایی نزدیک از چهره ی زنی جوان درحال جیغ کشیدن به راه می افتد.فیلم به راه نیفتاده ،زن جوان زمین گیر می شود.قتلی رخ داده.زن میانسال پریشان روئی-که ظاهرا شاهد قتل بوده-اطلاعاتی را به پلیس می دهد.
پلیس تکه کاغذی را کنار جسد پیدا می کند.مثلثی که داخلش نوشته شده :انتقامجو..خبرنگار سراغ تلفن می رود، مردم دور شاهد-زن میانسال- جمع می شوند..مشخصات قاتل را بازگو می کند: قد بلند-با صورتی پوشیده..
فیلم، یک شوخی درست اجراشده ی هیچکاکی دارد.ارزش چندخط نگارش را دارد.
پسر جوانی که مشخصات قاتل را شنیده،۱- از سر شوخی صورتش را با پالتو می پوشاند-در این جمع تنها دو دوستش از این شوخی مطلعند و ما- ۲- کات به : زن شاهد در حال حرف زدن ۳- کات به : تصویر مردی با صورت پوشیده بر سماور ۴- واکنش زن شاهد به این تصویر که برایش یادآور قاتل است و واکنش تند اطرافیان به این شوخی نابجای پسر جوان..
شیوه ی روایت این چندثانیه-کمتر از بیست ثانیه- را با شیوه ی روایت کل اثر مقایسه کنید..کاملا متفاوتند.
در این چند ثانیه مخاطب از چیزی مطلع است که کاراکترهای فیلم از آن بی اطلاعند.ولی ظاهرا این چندثانیه از دست فیلمساز تازه کار ،در رفته..!! روایت کل اثر که این را بیان میکند.
فضا جدی ست.بیننده از شوخی پسر جوان مطلع است،بی آنکه زن شاهد و اطرافیانش اطلاعی از این شوخی داشته باشند.می دانیم که تصویر صورت پوشیده ای که برسماور افتاده،تصویر پسر جوان است، نه قاتل..اما زن شاهد و اطرافیان بی اطلاعند.ما بر خلاف زن شاهد شوکه نمی شویم،آگاهی ما مقدم است بر واکنش ما-شوکه نشدن-. آگاهی مخاطب و عدم آگاهی آنها-زن شاهد و اطرافیان-، دو واکنش به یک تصویر ثابت را به بار می آورد..
این آگاهی مخاطب و عدم آگاهی کاراکتر محوری –در لحظه و یا در کل- قصه، از شیوه ی روایت کارگردان حاصل می شود.فیلمساز است که با شیوه ی روایتگری داستانش،مخاطب را به آگاهی نزدیک یا از آن دور می کند.مخاطب در مواجهه با فیلم، تابع شیوه ی روایت است.تفاوت در آگاهی ،از تفاوت شیوه هاست.برگردیم سراغ فیلم.
هفتمین قربانی،با موهای طلائی-هر سه شنبه..خبر قتل در شهر پخش می شود.در روزنامه و رادیو..
دوربین سراغ دختران جوان سرخوشی می رود.خبر قتل را که می خوانند،برای چندثانیه خنده از لبشان می رود..
می رویم سراغ دیزی-موطلائی اصلی فیلم-، که در شوی لباس کار میکند..از نمای اول خودنمایی میکند-هم برای دوربین ،هم برای مشتریان لباس،هم برای حدس ما !-؛واکنش دیزی را می بینیم؛اما هنوز علت واکنش را نمی دانیم.ظاهرا از چیزی ترسیده..کات به بیرون-پسر جوان روزنامه فروشی که خبر داغ قتل را فریاد می زند-.خبر اصلا خوشایند نیست، آن هم برای خانم جوان موبوری..
ما ابتدا از دیزی واکنشی می بینیم.هنوز از علت واکنش-کنش- بی خبریم.این چندثانیه محدودیت سینما در دوران صامت را به یادمان می آورد.دیزی چیزی را می شنود که مخاطب نمی شنود.نمای بیرونی از پسر روزنامه فروش ،ما را به کنش-علت واکنش- می رساند.(تصویر ، خلا صدا را پر میکند.)
می بینیم که دیزی با پدر و مادرش زندگی می کند و نامزد پلیسش.آنها هم از قتل هفتم مطلعند.
فیلمساز ، به جز دیزی- همه را به بازی می گیرد ولی اصلا از کاراکترهایش ،بازی نمی گیرد..تقریبا تمام بازیگران اصلی رها شده اند،حتی تیپ سروشکل گرفته هم نیستند، مشخصا هیچکاک در این اثر، اعتنائی به درآوردن شخصیت هایش نداشته ، تمرکزش بر فضاسازی ست و هدایت دوربین..
اساس فریب از این لحظه آغاز می شود.خط فریب، ممتد است.نقطه در کنار نقطه ،خط را می سازد.از این پس ،نقطه به نقطه ی فیلم با جوهر فریب است.
سایه ای به در خانه نزدیک می شود.مادر در را باز می کند..مردی سیاه پوش با صورتی پوشیده..مادر وحشت می کند.-لحن دوربین و میزانسن به طور طبیعی ما را هم وحشت زده می کند..(میزانسن بی تقصیر است،یقه ی فیلمساز را باید گرفت.
فریب آغاز شده پررنگ تر می شود.سایه،صورت پوشیده مرد غریبه،واکنش مادر،بازی فریبکارانه و عکس العمل مستاجر به تصاویر زنان موبور در اتاق،پنهان کردن کیف دستی مشکی و..جلوتر برویم.
صبح روز اول: دیزی برای مستاجر صبحانه می برد.این برخورد دوم دیزی و مستاجر است..
مخاطب مسحور نگاه چاقوست ،دیزی مسحور نگاه مستاجر..دیزی برای مستاجر قهوه می ریزد،
دوربین برای مخاطب، خدعه..این شیوه ی روایت،لحن دوربین و چینش میزانسن چه ربطی به معما و تعلیق دارد؟ جزء نیرنگ و کلک ،چه کاری می کند با مخاطب؟ موقتا بگذریم.
عصر چند روز بعد-فریبی دیگر-: دیزی و مستاجر مشغول بازی شطرنج!!..دست دیزی به مهره ای می خورد،خم می شود که مهره را بردارد،مستاجر دست دراز میکند و میله ای را می گیرد،
میله ای در دست مستاجر و سر دیزی..این نما کات می شود به نامزد دیزی که خندان از راه پله پائین می آید و وارد اتاق می شود..مجددا برمی گردیم به خلوت دیزی و مستاجر..همه چیز ، قتلی دیگر را گواهی می دهد ،اما....
چه شد؟ نفهمیدیم.....
می فهمیم که دیروقت سه شنبه شبی ست..دوربین می رود سراغ دختران جوانی شیک پوش که کارشان تمام شده و معشوقه هایشان منتظرشان هستند.پلیس ها رژه می روند-امنیت برقرار است!-؛
مستاجر صورت پوشیده از خانه می زند بیرون؛به مادر دیزی الهام می شود!-از اینجا دیگر مخاطب در فریب خوردن تنها نیست-؛ به طور کاملا اتفاقی! جر و بحثی بین زن جوان و معشوقه اش در خیابان رخ می دهد، زن جوان مسیرش را عوض می کند.همه چیز برای قتلی دیگر آماده ست و فریبی دیگر..
اهالی خانه از قتل هشتم باخبر می شوند.مادر دیزی، حدسش را به شوهرش بیان می کند..فریب همه گیر تر می شود.(مخاطب پدر مادر)
مستاجر که به دیزی علاقه مند شده ،لباسی را برایش هدیه می فرستد.لباس توسط پدر، پس فرستاده می شود.پس فرستادن لباس دیگر بهانه ی خوبی ست برای قتل..می بینیم مستاجر در طبقه ی بالاست و دیزی در طبقه ی پائین ومشغول استحمام؛ ولی......
نامزد دیزی-مالکوم کین- با مجوز قانونی گشتن اتاق، سراغ رقیب-مستاجر- می رود.او هم به جمع فریب خوردگان می پیوندد..دیزی سپر بلایش می شود.کیف سیاه پنهان شده توسط ماموران پلیس پیدا می شود.اسلحه-نقشه ی قتل ها و..قاب عکسی هم در کیف پیدا می شود(خواهر به قتل رسیده ی مستاجر)؛
مستاجر دستبند زده اما، به طرز شگفت آوری! از دست پلیس می گریزد؛
دیزی سر قرار با مستاجر می رود.رسیدیم به عقب افتاده ترین و فکرنشده ترین لحظات فیلم؛
به یک باره ورق برمی گردد.گناهکار قصه ی ما،با چند دیالوگ و یک بازگشت به عقب، بی گناه می شود.
مستاجر: اون عکس خواهرم بود....قاب عکس،سالن رقص،خاموشی سالن،قتل خواهر،توصیه ی مادری در لحظه ی مرگ به فرزندش برای انتقام گرفتن از قاتل..عجب! چه خلاقیتی!! نقطه سر خط.....؟
و ناگهان آنگاه که مستاجر بی گناه، چون حضرت عیسی(ع) بر صلیب کشیده می شود-به زعم هیچکاک- ،انتقامجو دستگیر می شود!! و دیزی و مستاجر ، خوش و خرم...
بالاخره بیننده چه چیز را باید باور می کرد؟ گناه کاری مستاجر را-یا بی گناهی اش را؟اصلا حق دارد که چیزی را باور کند یا نه؟ مخاطب-عام و خاص- حق دارد که با این نقشه ی مکارانه ی فیلمساز فریب بخورد..
مهمترین تعهد نانوشته ی اخلاقی-زیبائی شناسانه ی میان مخاطب و هنرمند-فیلمساز-یک چیز است..صداقت در روایت..از هدایت دوربین تا بازی گرفتن و چینش میزانسن باید در خدمت اعتماد مخاطب باشد،نه علیه اعتماد او..
مرحوم هیچکاک ،سعی کردم که برایت مستاجر خوبی باشم،اما انصافا شما هم -در این اثر- صاحبخانه ی خوبی نبودید.
من عاشق لئونه هستم ولی تاپ ترین کارگردان در تمام دوران هیچکاکه....
نقد فیلم
بسیار بسیار عالی، وحشتناک عالی
عجب فیلمی ساخته هیچکاک، حقیقتاً سینما در خونش بود.
راستش انتظار چنین فیلم معرکه ای نداشتم.واقعاً حیرت انگیز است، واقعاً هیچکاک نابغه است و چیزی که در آن تبحر دارد هنر تصویر سازی و فضاسازی چند لایه و پیچیده است.
در شروع فیلم هیچکاک در عرض پنج دقیقه فضای حاکم بر فیلم را میسازد و کل شهر را متوجه قاتلی سریالی می کند و همچنین در کنار این فضا، فضای معمولی و واقعیه دور از بحران هم در فیلم وجود دارد یعنی خانم بانتینگ با دیدن مستآجر در جلوی درب ، دو فکر متواند داشته باشد یا شک به اینکه او همان قاتل مرموز است(چرا که روزنامه چندین ویژگی قاتل را به ما گفته است و مستآجر شبیه به اوست) و یا انسانی معمولیست. اما در کنار این دو فضا هیچکاک فضای سومی را با مستآجر وارد می کند که او خودش اساساً تلاقی این دو فضا می شود.و اساساً کاری که هیچکاک موفق می شود انجام دهد این است که ۱-خانم بانتینگ را به او مشکوک کند چرا که هم دارای پیش فرض هاییست و هم دختری دارد که می تواند قربانی واقع شود و هیچکاک از این استرس خانم بانتینگ شک می آفریند.۲-از نفرت و حسادت نامزد پلیس دیزی، نیز هیچکاک شک می آفرید. ۳- خود پیشینه ی مستاجر و کارهایی به تبع آن می کند(یعنی برداشتن عکس های روی دیوار، چون آن ها او را به یاد خواهرش می اندازد) شک آفرین است.۴- این از همه مهمتره، هچکاک کاری می کند که تماشاگر هم روی مستآجر قضاوت اشتباه کند و این کار رو اساساً با تدوین و میزانسن هایش ایجاد می کند.
پس هیچکاک در این فضای پیچیده ای که خلق کرده است سعی می کند از صفات بد و نگرانی های شخصیت های متفاوتش ظن بیافریند، چنانکه با تماشاگرش هم همین کار را می کند و در نهایت در پلانی که با دستبند مستآجر معلق است همه ی ما را تنبیهمی کند.
هیچکاک کاملا توان ساخت فضای سه گانه حاکم بر فیلمش را دارد و در ایجاد این مسئله بسیار موفق است و از همه مهمتر فیلم تمام خصلت های یک فیلم هیچکاکی کامل را دارد و همچنین تمام مؤلفه های سینمای هیچکاک را هم داراست.
یکی از بهترین فیلم هایی که در زندگیم دیده ام.۱۰از۱۰
فیلمی بد و فریبنده از هیچکاک..
۰ از ۱۰ ....
به قلم اریک رومر و کلود شابرول-با ترجمه نادر تکمیل همایون..
مستاجر،توسط هیچکاک و الیوت استانارد از رمانی بسیار مشهور و تحسین شده نوشته خانم بلوک لاندز اقتباس شده است.تحسین های به بار آمده ی حاصل از دو تلاش اولیه هیچکاک-باغ لذت و عقاب کوهستان- در مقایسه با اولین موفقیت بزرگش-مستاجر-،ارزشی ندارد..
هیچکاک برای اولین بار در نوشتن فیلمنامه همکاری داشت،بنابراین می توانیم از این امر دو نتیجه بگیریم؛اول اینکه مایکل بالکان به او اعتماد بسیاری داشته است و اینکه این موضوع توجه او را به طور خاصی به او جلب می کرد،و می بایست تاثیر واضحی را برذهن او گذاشته باشد.حساب کار درست بود: مردم و منتقدین با روی خوش از فیلم استقبال کردند و هیچکاک در محافل سینمایی نسبتا بسته، یک شبه مشهور شد.
در حقیقت، بخش اعظم چیزی که بعدها شهرت نشان هیچکاک را خواهد یافت، در این اقتباس خوش ساخت از مایه جک قصاب وجود دارد.
می توان در این فیلم مایه ها و جزئیات بسیاری را پیدا کردکه در آثار بعدی سینماگر نیز به وفور مشاهده می شوند: بیگناه، کسی که تمام ظواهر و رفتارش ناخواسته مجرمیت را یادآور می شود،دستبند،اشیاء(در اینجا یک انبر) که سوء ظن را برمی انگیزد و نقشی تهدیدآمیز به آنها می دهد.حال آنکه در واقعیت چنین نیست.همچنین می توان وسوسه ای متمایل بر تصویرشناسی مسیحیت را از فیلمها استخراج کرد: تصویر قهرمانی که توسط دستبندهایی بر دستش به نرده ای آویزان شده و جمعیتی که او را رسوا می کنند، بدون شک یادآور مسیح مصلوب است..
در ضمن مستاجر حکایت از مهارت و ادراک تصویری شایان دقتی دارد.فصل افتتاحیه فیلم فوق العاده ست: نمای درشت دست یک مرد بر روی نرده یک پلکان، حرکت دوربین، راه پله را نشان می دهد، جایی که سایه و نور به گونه ای مشوش کننده همدیگر را دفع می کنند.مرد وارد خیابانی تاریک می شود.نمای درشت یک روزنامه که خبر وقوع جنایت تازه ای را می دهد.
در کل کار،تمهیداتی از این نوع فراوانند،و نیز پالودگی در فیلمبرداری، مانند تصویر اعجاب برانگیز جسد دختری با موهای بور(قاتل، زنهای موبور را ترجیح می دهد) که از پائین نورپردازی شده و در تاریکی دیده می شود.
این چیره دستی ها، در ضمن روحیه فریب دهی هیچکاک را که چندی بعد به اوج خواهند رسید و در تعدادی چند از فیلم های انگلیسی اش به آن خواهد پرداخت، آشکار می کند.اما صد البته او دلایلی را برای کار خود دارد.لازم است آدم با قدرت نشان دهد که کسی ست که صنعت می تواند روی او حساب کند.پر لفت و لعاب..می توان مستاجر را فیلمی تجاری به شمار آورد ولی این بدین معنا نیست که فیلم ، فیلمی ست که بیانگر گرایش های سینماگر نباشد.این فیلم، از طریق شخصیت بازیگر اصلی خود-ایور ناولو-نمونه ی بی نقص نوعی بازیگر هیچکاکی را عرضه می کند: زیبا،نگران،با لطافتی غریب و کندی های رمانتیک..بازی های دیگر فیلم نیز بسیار خوبند (از این نظر هیچکاک بسیار سریع به حد کمال رسید)، به خصوص با مالکوم کین-کارآگاه پلیس- و ماری اولت-زن صاحبخانه-..
شاهکار تاریخ سنیما ... به قول یکی از دوستان کدام فیلم استاد هیچکاک شاهکار نیست.
با سلام
مقایسه یک هیچکاک با سرجیو لءونه توهین به هیچکاکه
اولین فیلمش در هالیوود
مگه اون موع هم دوربین بوده؟
خیلی گندس هیچکاک ولی لئونه یه کم گنده تره
اسم استاد هیچکاک که میاد باید دانلود بشه حتما
!Alfred Hitchcock