لیلی یک زن رمانتیک ناامید و عاشق ادبیات، غافلگیر می شود زمانی که آرزوی صحبت با نویسنده محبوبش به حقیقت می پیوندد و خود جین آستن وارد زندگی او می شود....
یک روزنامهنگار زمانی که برای پوشش خبری به پیست یخی زادگاهش بازمیگردد، با ترسهای قدیمی خود روبرو میشود. او با کمک صاحب پیست و دختر کوچکش، هدف زندگی خود را دوباره ارزیابی میکند...
زمانی که پدر ویتنی دچار حادثه می شود، او به زادگاهش باز می گردد تا به اداره زمین گلف خانوادگی که با مشکلات مالی دست و پنجه نرم می کند، کمک کند. در آنجا با آستین، باغبان خوش چهره آشنا می شود و با اکراه برای بردن جایزه مسابقات سالانه وارد چالش می شود...
لیلی به همراه مادرش به اسکاتلند سفر میکند و با لوگان، دوست دوران کودکیاش، که حالا بزرگ شده است، دوباره ملاقات میکند. مادران آنها که از این موضوع خوشحال میشوند، نقشهای میریزند تا آنها را با هم ازدواج دهند...
دانی و آملیا برای تحت تأثیر قرار دادن خانوادههای خود وانمود میکنند که با هم قرار میگذارند. در طول زمان، آنها متوجه میشوند که ممکن است واقعاً عاشق یکدیگر باشند.