
فیلم داستان تکان دهنده دختری کوچک است که مادر خود را از دست داده است. او از همه اطرافیانش دوری کرده و منتظر است تا مادرش بازگردد. او انتظار می کشد اما وقتی مادرش نمی آید، وردهای جادویی را امتحان می کند، به درگاه خدا دعا می کند و سپس تبدیل به فرزند خدا شده تا قدرتی بدست بیاورد. اما وقتی او ناپدید می شود مادرش بازمی گردد...

مخملباف درصدد ساختن فیلمی در مورد مقطعی از جوانی خود است. او در سن هفده سالگی در زمان رژیم پهلوی قصد خلع سلاح کردن یک پاسبان را با استفاده از یک چاقو را دارد و در جریان این خلع سلاح کردن دختر خاله ی محسن به خاطر اجرای نقشه ی او هر روز به دیدن پاسبان می رفته و با سؤالات هر روزه ی خود قصد داشته حواس پاسبان را به خود جلب کند تا محسن بتواند با استفاده از فرصت به پاسبان چاقو بزند و...

کيوتو، دهه ي ۱۹۷۰. خوش نويسي (اوگاتا) در سالگرد تولد دخترش «ناگيکو»، با ظرافت پيام تبريکي را روي چهره ي او مي نويسد. چند سال بعد، «ناگيکو» (وو) از اين مراسم با شور و اشتياقي فراوان ياد مي کند و دنبال مرد عاشق خوش نويسي مي گردد که از جسم او هم چون ورق کاغذي استفاده کند و با خطي خوش بر آن بنويسد...