فیلم روایتگر داستانی است در مورد یک کارگر ساختمانی که به طور غیرمنتظرهای در نمایش رومئو و ژولیت بازی میکند و اوضاع این نمایش، به طور شگفتانگیزی با زندگی او در هم میآمیزد و سرنوشت او را رقم میزند.
روث، روزنامهنگار آمریکایی، همراه پدرش اِدِک، بازماندهی هولوکاست، به لهستان سفر میکند تا مکانهای کودکی او را ببیند. اما اِدِک، از زنده کردن خاطرات تلخ گذشته خودداری میکند و با خرابکاریهای عمدی، سفر را به ماجرایی طنزآمیز تبدیل میکند.
«مايک» (فينيکس)، پسري جوان، تنها و غشي است که دنبال مادري مي گردد که سال ها نديده است. او با «اسکات» (ريوز)، پسر متمرد شهردار پورتلند آشنا مي شود و آن دو ماجراجويي هاي مشترکي را با هم تجربه مي کنند...
سرایدار یک کمپ تابستانی بر اثر یک شوخی به طور اتفاقی آتش می گیرد.سالها بعد او از آسایشگاه روانی مرخص شده و به کمپ بازمی گردد تا از ساکنان آنجا انتقام خود را بگیرد ...