
کارخانه داري به نام «ماکس زورين» (واکن) قصد دارد تا با جاري ساختن آب دريا در گسل سن آندرياس و ايجاد زلزله، زمينه ي نابودي سيليکان ولي کاليفرنيا را فراهم سازد. «جيمز باند» (مور) که مأموريتش جلوگيري از اقدامات «زورين» است سرانجام او را از بالاي پل گلدن گيت به رودخانه ي سن فرانسيسکو مي اندازد...

«جيمز باند» (مور) و يک جاسوسه ي روسي «سرگرد آنيا آماسووا» (باخ)، براي مقابله با نقشه هاي «کارل استرومبرگ» (يورگنس)، روان پريش که قصد نابودي جهان را دارد، هم راه مي شوند. «استرومبرگ» دستيار دو متر و بيست سانتيمتري دندان فولادي اش، «کوسه» (کيل) را به مصاف «باند» مي فرستد...

محور اصلی داستان فیلم حول یک وکیل میانسال به نام مایک فلرتی می گذرد که زندگی متوسطی را در یکی از شهرهای کوچک نیوجرسی می گذراند. وی که سابقا به طور نیمه حرفه ای کُشتی گیر بوده در حال حاضر در کنار کار وکالتش به عنوان شغل ثانویه، وظیفه ی مربیگری تیم کشتی یک مدرسه را برعهده دارد...