
فیلم، داستان تراژیک و حماسی دو برادر صحرانشین را در جریان جنگ بین انگلیسی ها و عثمانی ها در اوایل قرن بیستم روایت می کند. آنها با مردی انگلیسی (یادآور لارنس عربستان) همراه شده تا او را به چاه آبی که در دل صحرا و در کنار خط راه آهن قرار دارد برسانند. او ماموریت دارد که خط راه آهن را که وسیله تدارکات نظامی ترک های عثمانی است منفجر کند. کل فیلم از دریچه چشم ذیب بیان می شود، کودک شجاع بادیه نشینی که پدر و برادرش را از دست داده اما زندگی در بیابان با مردانی جنگجو، به او آموخته که چگونه برای بقا مبارزه کند و تسلیم نشود...

داستان فیلم درباره یک جوان ایرانی به نام "افشین غفاریان" است که در حال و هوای اغتشاشات سال ۸۸ مردم ایران برای آزادی، با مراجعه به وبسایت یوتیوب و تماشای رقص های مختلف از مایکل جکسون و باب فاسی تا پینا باوش سعی دارد دنیای خود را شکل دهد. او به همراه دوستانش یک گروه رقص زیرزمینی در دانشگاه تهران تاسیس میکند و با پا گرفتن گروهشان، آنها خود را برای یک اجرای مخفی در وسط بیابان آماده میکنند...

بیگانه ای فضایی در سال ۱۹۶۹ موفق می شود تا «مامور کی» را به قتل برساند و کره زمین را در وضعیت خطرناکی قرار دهد. «مامور جی» که حالا یک کهنه کار در سازمان به حساب می آید، مامور می شود تا در زمان سفر کند و به سال ۱۹۶۹ بازگردد تا مانع از کشته شدن او در موعد مقرر گردد و به این ترتیب نسل بشر را نجات دهد...