ولف، ارباب دونلندینگ که با زیرکی و بیرحمیاش شناخته میشد، برای انتقام مرگ پدرش، به طور ناگهانی به پادشاهی روهان حمله کرد. هلم دستپتک، پادشاه شجاع روهان و مردم وفادارش مجبور شدند تا آخرین نفس خود را در قلعه باستانی هورنبرگ به دفاع از سرزمینشان بپردازند.
دو نوجوان دبیرستانی معمولی تصمیم میگیرند در آخرین جشن بزرگ قبل از هزاره جدید، یعنی شب سال نو ۱۹۹۹، به طور غیرمنتظرهای وارد مهمانی شوند. وقتی ساعت ۱۲ شب میشود، شب حتی دیوانهوارتر از چیزی میشود که آنها تصور میکردند.
در بحبوحه طرح جدیدی برای گزارش عمومی عملکرد جراحان، زندگی یک جراح با استعداد به هم میریزد. همکاران او شروع به متحد شدن علیه او میکنند و حتی شریک زندگیاش که پرستاری در همان بیمارستان است، از او روی برمیگرداند.
تیا یک نوجوان فراری ست که پس از جان سالم به در بردن از یک تصادف رانندگی مرگبار، نزد غریبه های درگیر در تصادف نقل مکان می کند و تعادل خانواده را به هم می ریزد.