پسری جوان و ساده لوح به تنهایی راهی جاده می شود تا مادر خود را بیابد. خیلی زود او یک محافظ را پیدا می کند و این دو در طول راه با یک سری ماجراهای غیرمنتظره روبرو می شوند...
داستان دربارهی مادری و دو پسرش است که در ژاپن به تعطیلات میروند. پسر کوچکترشان تقریباً در دریاچهای غرق میشود و کمی پس از این حادثه، والدین متوجه میشوند که مشکلی در پسرشان وجود دارد.
یک مهماندار میانسال بار که دائماً بدهکار است، با محدودیتها و چالشهای اجتماعی متعددی که توسط خانواده، مشتریان و دوستانش برای او ایجاد میشود، مواجه میشود...
«ویکتور فرانکنستاین» (برانا) تحت تأثیر تجربه های استادش، «والد من» (کلیز)، دچار وسوسه ی چیرگی بر مرگ می شود. وقتی ولگردی (دنیرو) «والدمن» را می کشد و به دار آویخته می شود، «ویکتور» مغز «والدمن» را در سر جنایتکار قرار می دهد و موفق می شود او را به زندگی بازگرداند…
هر بدنی از تعداد بیشماری سلول تشکیل شده که مثل یک ارتش منظم عمل میکنند. هر کدام از این سلولها وظیفه خاص خود را دارد. هدف نهایی و هماهنگ همه این سلولها این است که کل بدن یا موجود زنده بتواند به فعالیت خود ادامه دهد و زنده بماند.