یک معدنچی سیارکی که پس از فرود اضطراری روی یک سیاره بیگانه، باید راه خود را از میان زمین ناهموار و خشن پیدا کند. در این مسیر، اکسیژن او تمام میشود و موجودات عجیبی به تعقیب او میافتند. هدف او رسیدن به تنها بازمانده دیگر است.
یک معلم ساده و بیادعا، با شرایط بسیار سختی روبرو میشود که او را مجبور میکند تا سلاح بردارد و علیه ظلم و ستم قیامی خونین را رهبری کند. به این ترتیب، او به یک رهبر غیرمنتظره تبدیل میشود.
رادا و سوراج دوستان دوران کودکی اند. از چند سالی که در بچگی با هم سپری کرده اند، گوپال عاشق رادا شده. سال ها بعد، گوپال به رادا پیشنهاد ازدواج می دهد و رادا هم قبول می کند. رادا می داند که گوپال عاشق اوست اما …
مامور آگنی، یک مامور میدانی آموزش دیده و مرگبار، ماموریت جمع آوری اینتل و از بین بردن رودرویر، یک قاچاقچی بین المللی انسان و اسلحه را به عهده می گیرد که ده سال است از رادار خارج شده است...
پسری یتیم که از زبالهدان نجات پیدا کرده بود، به برادر بزرگترش که در حومه گوا زندگی میکردند و تحت کنترل یک باند مواد مخدر بود، بسیار وابسته شد. هر دوی آنها به ستارههای فوتبال تبدیل شدند، اما مرگ مشکوک مادر آنها تهدید کرد که آنها را از هم جدا کند.