
واریس در دوازده سالگی از صحرا به دلیل اصرار پدرش برای ازدواج با پیرمردی که قرار است چهارمین زنش باشد فرار میکند و به طرز معجزه آسایی نجات پیدا میکند و به موگادیشو میرود و از آن جا در زمان جنگ سومالی به واسطه مادربزرگش به انگلستان فرستاده میشود. او به محل اقامت خاله اش که همسر سفیر سومالی در لندن بوده میرود و مثل یک خدمتکار آن جا کار و زندگی میکند تا پایان جنگ سومالی که از ان خانه بیرون میآید و سرنوشتش سمت و سوی دیگری پیدا می کند...

سانتیاگو مونز ( کانو بکر ) به همراه دوستان انگلیسی خود لیام آدامز ( جی جی فیلد ) و چارلی بریتویت ( لئو گرگوری ) در رئال مادرید بازی می کند. آنها هنگام بازگشت از صحنه فیلمبرداری یک فیلم تصادف کرده و سانتیاگو برای سه ماه نمی تواند بازی کند. بازی های جام جهانی آغاز شده و لیام بهمراه چارلی برای انگلیس بازی می کنند. چالی هنوز از مصدومیت تصادف کاملا رها نشده و لیام نیز درگیر زندگی گذشته خود و همسر سابقش است...

این فیلم ماجراهای پیامد یک شب بدمستی سه ساقدوش و یک داماد است در لاس وگاس، دو روز پیش از عروسی. صبح روز بعد وقتی در اطاق نیمه ویران هتل بیدار می شوند یک ببر در حمام است و دندان یکی شکسته و از همه مهم تر، داماد گم شده است و یک ماشین پلیس در پارکینگ هتل به نام آنها پارک شده...