
دهه ي ۱۹۵۰. «نورويل بارنز» (رابينز) مرد کندذهني اهل ايندياناست که با کوشش و تقلا، کاري در شرکت بزرگ هادساکر گير مي آورد. او پس از خودکشي رئيس شرکت با توطئه ي مشاور شرکت، «سيدني ج. ماسبرگر» (نيومن) به مقام رياست مي رسد. اما، برخلاف انتظار «ماسبرگر»، محصول جديد پيشنهادي «بارنز» - هولاهوپ - يکي از موفق ترين و پرفروش ترين محصولات شرکت از آب درمي آيد.

یک دانشمند علوم کامپیوتری بنام «هانن فالر»، مسالهای خیلی مهم را کشف کرده است. او قصد دارد این کشف جدیدش را به همکارش «دوگلاس هال» بگوید، اما احساس می کند کسی به دنبال اوست و از این رو پیغامش را در دنیای کامپیوتری مجازی و موازی با واقعیت برای همکارش می گذارد. فالر همان شب در دنیای واقعی به قتل می رسد و دوگلاس تنها متهم پرونده قتل اوست. او وارد دنیای مجازی می شود تا نامهی همکارش را بیابد، و می فهمد که حقیقت ناگوارتر از آنچه که انتظار داشته است.

لرد مارک کورنوال تصمیم دارد که قبیلههای بریتانیا را در برابر ایرلند با هم متحد کند و خود شاه بریتانیا شود.شاه ایرلند از نقشهٔ آنها با خبر میشود و مخفیانه همراه با سربازانش به محل برگاری جلسه حمله میکند.پدر و مادر تریستان که پسر بچهای بیش نبود کشته میشوند و مارک برای نجات تریستان دستش از مچ قطع میشود.