
شهري در دنياي آينده اي تاريک و آشفته. قصابي (دريفوس) با کشتن شاگردانش و فروش گوشت آنان به مشتريان تأمين معاش مي کند. «لوييزون» (پينون)، دلقک بي کار که تازه استخدام شده، قرار است قرباني جديد او باشد. اما «ژولي» (دونياک)، دختر قصاب به «لوييزون» دل مي بندد و او را از خطر آگاه مي کند...

تری (فارل) و یان (اوان مک گرگور)، دو برادر با اخلاقی متفاوت اند که تصمیم دارند از لحاظ مالی مستقل شوند و آرزویشان خرید قایقی برای تفریح است. تری قمارباز ماهری است که موفق می شود پول قایق را فراهم کند. اما بعد از مدتی مبلغ هنگفتی می بازد و بدهکار می شود و به ناچار نزد برادرش یان که مدتهای زیادی به او کمک می کرده می رود...

بوریس یک پیرمرد غرغروی نیویورکی تحصیل کرده و فیزیک خوانده است که دارای صراحت لهجه ی وحشتناکی است و مدام با فلسفه و سفسطه از همه چیز ایراد می گیرد. او پس از جدایی از همسرش، یک شب دختر نوجوانی را ملاقات می کند که از خانه فرار کرده و به نیویورک آمده است، به او اجازه میدهد تا در خانه اش زندگی کند. در طی همخانگی اشان، بوریس تجارب و نظریه هایش در مورد تمام مسائل زندگی را به دختر آموزش می دهد و بعد از مدتی با هم ازدواج می کنند...

سه سال بعد از استعفای ریچارد نیکسون(فرانک لنجلا) ، رئیس جمهور امریکا، وی همچنان ساکت بود و در مورد رسوایی واترگیت حرفی به میان نیاورده بود.(داستان واترگیت از این قرار بود که در جریان رقابتهای انتخابات ریاست جمهوری در دفتر کمیته ملی حزب دموکرات در هتل واترگیت شهر واشنگتن دی سی، دستگاه استراق سمع کار گذاشته شده بود در تحقیقات مشخص شد که ردپای این جریان به مقامهای کمیته انتخاب مجدد رییس جمهوری باز می گردد )،.تا اینکه نیکسون حاضر شد با یکی از شومن های تلویزیون در یک نشست مطبوعاتی شرکت کند. ولی انتخاب مصاحبه کننده در این نشست توسط نیکسون همه را شگفت زده کرد زیرا او دیوید فارست(شین) را بعنوان مجری برگزید ولی سرانجام این نشست به یک نبرد هوشمندانه در برابر دوربین انجامید …